محیط پیرامون ما با وجود افراد، اشیاء و رویدادهای متعدد ومتنوع بسیار پیچیده است بعلاوه كنش متقابل وتغییرات مداوم موجود در عوامل مختلف پیچیدگی فزایندهای را بر زندگی انسان تحمیل میكند و انسان برای مقابله با این همه تغییرات بدنبال یافتن راهحلهای مناسب برای سازگاری است
قیمت فایل فقط 6,900 تومان
مقایسه راهبردهای یادگیری دانش آموزان موفق وناموفق
مقدمه
محیط پیرامون ما با وجود افراد، اشیاء و رویدادهای متعدد ومتنوع بسیار پیچیده است بعلاوه كنش متقابل وتغییرات مداوم موجود در عوامل مختلف پیچیدگی فزایندهای را بر زندگی انسان تحمیل میكند. و انسان برای مقابله با این همه تغییرات بدنبال یافتن راهحلهای مناسب برای سازگاری است.
از آنجائیكه منابع خطر و ارضاء نیاز ما نیز پیوسته در حال تغییرند. لازمة زندگی پویایی در سازگاری ارگانیسم با محیط است. و فرایندهای یادگیری پویایی لازم برای ارگانیسم را فراهم میكند تا بتواند با شرایط محیطی گوناگون به زندگی خود ادامه دهد. یعنی علاوه براینكه محركهای مختلف مثبت، منفی یا خنثی را بشناسد. رفتارهای مناسب مقابل هر كدام از محركها را یاد بگیرد واین یادگیری به طرق مختلف از ابتدای زندی نوع بشر صورت گرفته است اما امروزه با تكامل زندگی بشر یادگیری عمومی و كسب دانش از طریق آموزش بخش مهمی از اطلاعات لازم برای سازگاری را در اختیار قرار میدهد. (السون[1] و هرگنهان[2]،1997)
حجم اطلاعات از هر نوع كه باشد،چنان رو به افزایش است كه هر فرد در هر شغل و مقامی برای رفع نیازهای فردی و شغلی خود نیاز به مطالعه و صرف وقت زیاد برای آن دارد. به این ترتیب مطالعه وسیلة ارتقاء نوع بشر و ابزار انتقال علم ودانش است. ولی متأسفانه در جامعة ما هنوز فرهنگ مطالعه به عنوان یك نیاز واقعی برای مردم به حساب نمیآید. و حتی دانشآموزان ودانشجویان ما نیز كه مطالعه جزء اصلی و حرفه وزندگی آنهاست درست مطالعه نمیكنند. روش مطالعه فعال را نمیدانند، كند میخوانند، به اندازه كافی مطالب را درك نمیكنند، به خوبی به یاد نمیآورند. نمیدانند چه بخوانند؟ چگونه بخوانند؟ و چگونه به خاطر بسپارند؟ از همه بدتر نمیدانند كه بد میخوانند و اینهمه باعث گریز از مطالعه و عدم یادگیری مناسب از آن است.
بیان مسئله
وقتی دانشآموزان تحت آموزش رسمی قرار میگیرند. پاسخهای متفاوتی نسبت به محركهای محیطی از جمله فرایندهای یاددهی – یادگیری از خود بروز میدهند. برای درك تفاوتهای دانشآموزان در آموزش یكسان لازم است ویژگیهای ورودی یادگیرندگان مورد مطالعه قرار بگیرد. ویژگیهای عاطفی، فیزیولوژیكی و شناختی یادگیرندگان در نحوه واكنش آنها بر محركها تأثیر دارد وشیوههای یادگیری[3] از جمله این ویژگیهاست. و از موضوعاتی است كه در دهههای اخیر به خصوص توسط نظریهپردازان شناختی مورد توجه واقع شده است.
امروزه نظریههای شناختی در یادگیری، به دنبال تبیین فعالیتهای پیچیده شناختی مانند درك مطلب، یادآوری وراهبردهای یادگیری هستند تا بدینوسیله بتوانند به سوالهایی مانند اینكه چگونه یادگیری اتفاق میافتد؟ چگونه میتوانیم درباره نحوه یادگیری خودآگاهی داشته باشیم؟ و چگونه مطالب آموخته شده در حافظه نگهداری میشوند پاسخ گویند.
یكی از دیدگاههایی كه زیر بنای نظریات شناختی است رویكرد پردازش اطلاعات است. در این رویكرد به تبیین فرایندهای ذهنی اثر گذار از لحظه ورود اطلاعات تا یادآوری آنها پرداخته میشود. بدین ترتیب كه ابتدا محركهای محیطی (دروندادها) برارگانیزم (گیرندههای حسی) اثر میگذارند. سپس برای مدتی بسیار كوتاه (یك ثانیه) در حافظه حسی ذخیره میشود. بخشی كه مورد توجه قرار میگیرند وارد حافظه كوتاه مدت میشوند و بقیه از بین میروند. اطلاعات وارد شده به حافظه كوتاه مدت با استفاده از راهبردهای یادگیری مانند مرور ذهنی[4]، بسط دهی[5]، وسازماندهی[6] برای ثبتی پایدار به حافظه بلندمدت انتقال مییابند و در آنجا به صورت مقدارهای سازمان یافته برای تمام عمر باقی میمانند این نظام پردازش شامل دوبعد سخت افزار و نرم افزار است. ساختارهای حافظه حسی، كوتاه مدت و بلندمدت سخت افزارهای ذهن را تشكیل میدهند. كه فطری بوده و در همه افراد یكسان است. و فرایندهایی مانند مرور وبسطدهی معادل نرمافزار هستند كه افراد در چگونگی استفاده از آنها متفاوتند وبهرهگیری از آنها اكتسابی میباشد. (اتكینسون[7] و شفرین[8]،1968)
همانطور كه گفته شد برای ثبت اطلاعات در حافظه بلندمدت از راهبردهای متنوعی استفاده میشود. این راهبردها بر دونوعند: الف- راهبردهای آموزشی ب- راهبردهای یادگیری (شكل 1-1)
- راهبردهای آموزشی: راهبردهایی كه معلم برای ارائه یك مطلب در زمان خاص از آموزش بهره میگیرد.
- راهبردهای یادگیری: راهبردهایی كه دانشآموز به طور فعال هنگام یادگیری به كار میبندد مانند مرور ذهنی، بسطدهی، سازماندهی، پیشبینی موارد ارائه شده نظارت فعال بر یادگیری خود
درحالیكه در آموزش معلم محور، یادگیری بر مربی و روشهای آموزشی اومتمركز است با تبیین موجود در رویكرد شناختی مبتنی بر پردازش اطلاعات، تمركز اصلی بر فراگیر و نحوة یادگیری اوست. واو را یك پردازشگر فعال می بیند ونه یك ثبتكننده منفعل اطلاعات. و این جاست كه روش مطالعه،توانایی بهره گیری از مطالب، علاقمندی، هوش وحافظه یادگیرنده درگیر میشود.
1- دانش معلم
2- عملكرد معلم در خلال آموزش و چگونگی ارائه اطلاعات
3- دانش فعلی یادگیرنده
4- رفتارهای یادگیری و شناختی
5- فرایندهای شناختی درونی در خلال یادگیری
6- اكتساب دانش در خلال راهبردهای یادگیری و آموزشی
7- رفتار ونتایج اندوزش و پردازش اطلاعات
شكل(1-1) چهارچوب فرایند آموزش –یادگیری به نقل از وین اشتاین و سایر (1986)
تحقیقات انجام شده در سالهای اخیر بیانگر اهمیت راهبردهای یادگیری در تسهیل فرایند یادگیری، یادسپاری و یادآوری است. و نقش تحول شناختی در استفاده از راهبردهای یادگیری مرورذهنی، بسطدهی، سازماندهی و نظارت بر درك مطلب را نشان میدهد. مثلاً میكن،[9] بلومن فلد[10] و هوی لی[11] (1988) نشان دادند رابطه مثبت و معناداری بین راهبردهای یادگیری و معدل نمرات در دانشگاه است. در پژوهشی دیگر رود ولیكو[12] (2002) متوجه شدند كه آموزش راهبردهای یادگیری میتواند بر پیشرفت تحصیلی حتی بر یادگیرندگان خوب، تأثیر مثبت داشته باشد. وفلاول[13] (1985) پیشنهاد میكند كه با یاددادن به دانشآموزان كه چگونه یاد بگیرند از طریق تدریس مهارتهای شناختی مانند چگونگی سازماندهی اطلاعات واصطلاح اشتباهات میتوان سطح یادگیری دانشآموزان را بالا برد.
علیرغم آنچه گذشت ما به طور معمول از فراگیرانمان انتظار داریم خوب درس بخوانند، مساله حل كنند و اطلاعات زیادی رابه خاطر بسپارند اما هیچگاه روشهای صحیح مطالعة حل مسأله و به خاطرسپاری اطلاعات را به آنها آموزش ندادهایم. دانشآموزان توانایی درك مفاهیم و كتابها را ندارند و پیشرفتشان اندك است. توانایی استنباط معنی از متن خواندنی را ندارند ودر استفاده از راهبردهای یادگیری ضعیفاند.
لذا محقق درصدد است با انجام این پژوهش راهبردهای یادگیری دانشآموزان موفق را بررسی كرده و با مقایسه راهبردهای آنان با دانشآموزان ناموفق، راهبردهای برتر را شناسایی كند و با پیشنهاد آن به مسوولین تعلیم وتربیت وبرنامه ریزان آموزشی گامی مؤثر در جهت غنیسازی آموزش و پرورش و حل برخی مشكلات آموزشی بردارد.
اهمیت و ضرورت پژوهش
هدف اصلی آموزش آسان كردن یادگیری است. و یادگیری تغییر شناختی است كه در ذهن یادگیرنده اتفاق میافتد وفعالیت هدفمند او موجب آن میگردد. بنابراین لازم است فرد یادگیرنده بعنوان عنصر اصلی این فرایند مورد مطالعه قرار بگیرد.
هوش، شخصیت، آموختههای قبلی، انگیزش و روش یادگیری وبسیاری دیگر از عوامل موجود در یادگیرنده در یادگیری اومؤثرند و شناخت هر كدام به تنهایی و در ارتباط با یكدیگر دانش ما را از یادگیری و گسترش میدهد. از جمله این عوامل راهبرد یادگیری فرد است یعنی روشها وفنون خاصی كه او برای حل مسأله و پرورش اطلاعات به طور عمدی به كار میگیرد هر چند پژوهشهای متعدد قابل آموزش بدون این روشها را نشان دادهاند. (فلاول، 1988) اما اغلب معلمان و والدین تصور میكنند كه دانشآموزان ودانشجویان به خودی خود روشهای صحیح مطالعه و به خاطرسپاری اطلاعات را كشف میكنند. بنابراین با وجود انتظار از دانشآموزان برای به خاطر بسیاری اطلاعات هیچ تلاشی برای آموزش و بهبود روشهای مطالعه ویادگیری برای آنها صورت نمیگیرد. به من دلیل پیوسته شاهد دانشآموزانی هستیم كه برای یادگیری تلاش میكنند و ازشرایط آموزشی مشابه با دیگران سود میبرند، اما بهره كافی بدست نمیآورند. یعنی علی رغم تلاش موفق نمیشوند و پیوسته شكست را تجربه میكنند. این شرایط علاوه بر تحمیل هزینه گزاف و بیفایده ناشی از افت تحصیل وتكرارپایه، به آموزش و پرورش وخانواده منجر به خودپنداره منفی، عزت نفس پائین واحساس ناكارآمدی در دانشآموز میشود ودور باطل نمیتوانم ونمیخواهم را شكل میدهد وانگیزه او را برای یادگیری از بین میبرد، مضاف بر همه، تعامل مؤلفههای عاطفی یاد شده با مؤلفههای شناختی ناشی از عدم موفقیت ناكارآمدی و عدم بهرة مطلوب از آموزش را موجب میگردد. و این همه پژوهش در این زمینه را ضروری مینماید.
نكته دیگر كه توجه به آن لازم به نظر میرسد اینكه، چگونگی پردازش اطلاعات در ذهن با موضوع یادگیری در تعامل است. و تحقیقات این ارتباط را نشان میدهند. بنابراین لازم است. راهبردهای یادگیری دانشآموزان در رشتههای مختلف درسی شناخته شده وراهكارهای مناسب برای ایجاد انطباق بین راهبرد یادگیری و موضوع درسی برگزیده شود. بعلاوه برای دستیابی به موفقیت تحصیلی وشغلی در آینده لازم است. افراد فرایند یادگیری ومطالعة خود را به طور هدفمند تحت كنترل در آورند. و با ایجاد انطباق مناسب بین راهبر یادگیری خود، موضوع درسی و رشته تحصیلی موفقیت را تجربه كنند. وانگیزه بیشتری برای مطالعه و یادگیری بیابند بنابراین انجام پژوهش كه رابطة استفاده از راهبردهای یادگیری، پیشرفت تحصیلی و رشته تحصیلی را روشن سازد در جایگاه خود میتواند با ارزش باشد. تا راهكارهایی را در اختیار برنامه ریزان، مدیران والدین و دانشآموزان قرار دهد. و بهرهوری بیشتر را موجب گردد.
4- اهداف پژوهش
هدف كلی:
هدف كلی این پژوهش، بررسی ارتباط بین راهبردهای یادگیری با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان دختر پایه سوم متوسطه نظری میباشد.
اهداف خاص:
1- بررسی رابطه بین پیشرفت تحصیلی و راهبردهای یادگیری
2- بررسی رابطه بین نوع راهبرد یادگیری و پیشرفت تحصیلی
1-2- بررسی رابطه بین راهبرد تكرار با پیشرفت تحصیلی
2-2- بررسی رابطه بین راهبرد سازماندهی با پیشرفت تحصیلی
3-2- بررسی رابطه بین راهبرد بسطدهی با پیشرفت تحصیلی
4-2- بررسی رابطه بین راهبرد نظارت با پیشرفت تحصیلی
5- گزارههای تحقیق (سوالها/فرضیهها)
در این پژوهش به سؤالات ذیل پاسخ داده میشود:
1- آیا بین راهبرد یادگیری و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد؟
2- آیا بین نوع راهبرد یادگیری و موفقیت تحصیلی رابطه وجود دارد؟
1-2-آیا بین راهبرد تكرار و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد؟
2-2- آیا بین راهبرد بسطدهی و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد؟
3-2- آیا بین راهبرد بسطدهی و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد؟
4-2-آیا بین راهبرد نظارت و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد؟
6- معرفی نوع متغیرها وتعاریف عملیاتی:
6-1- متغیرها
1- متغیر مستقل: راهبرد یادگیری شامل 4 نوع تكرار (مرور)، بسط و گسترش، سازماندهی ونظارت بر درك مطلب
2- متغیر وابسته: موفقیت تحصیلی
3- متغیر كنترل: پایه تحصیلی (سوم متوسطه نظام جدید)، جنسیت(دختر)
6-2- تعریف عملیاتی:
1- دانش آموز موفق: دانشآموزان موفق به كسانی اطلاق میشود كه نمرة آنها در دو درس اختصاصی مربوط به رشته تحصیلیشان 1 انحراف معیار بالاتر از میانگین باشد.
2- دانشآموزان ناموفق : دانشآموز ناموفق به كسی اطلاق میشود كه نمره او در دو درس اختصاصی مربوط به رشته تحصیلی مساوی یا 1 انحراف معیار پایینتر از میانگین باشد.
3- راهبردهای یادگیری: فعالیتهای بالقوه آگاهانهای كه فرد جهت تسهیل حافظه از آنها بهره میبرد. راهبردهای یادگیری مركب از طیف بزرگ و متنوعی از فعالیتهای بالقوه آگاهانه شخص است كه ممكن است به طور ارادی به عنوان وسیلهای برای هدف به یاد سپردنهای مختلف به كار میرود (فلاول[14]، 1988، ترجمه ماهر1377)
راهبردهای شناختی آن دسته از راهبردهایی هستند كه فرد برای پردازش اطلاعات مورد استفاده قرار میدهد. شامل تكرار و مرورذهنی، بسطدهی، سازماندهی و نظارت بر درك مطلب است. (وین اشتاین[15] وسایر[16] 1986، به نقل ازآزاد 1382)
3-1- راهبرد تكرار(مرورذهنی): مرحلة رمز گردانی اطلاعات به شكل معنایی در حافظه كوتاهمدت وانتقال آن به حافظه بلندمدت در اثر تكرار مطالب مانند تكرار ساده اسامی،تكرار یك متن درسی، حفظ طوطیوار و تمرین پراكنده.
در این پژوهش منظور از راهبرد تكرار نمرهای است كه آزمودنی از سوالهای مربوطه كسب میكند و بالاترین نمره 20 میباشد.
3-2- راهبرد بسطدهی: یادگیرنده به كمك راهبرد بسط وگسترش، بین آنچه از قبل میدانسته و آنچه قصد یادگیری آن را دارد پل ارتباطی ایجاد میكند. این كار از طریق افزودن جزئیات بیشتر به مطلب تازه، خلق مثالها یا مواردی برای ایجاد تداعی، عبارت سازی، خلاصه كردن و … انجام میشود.
دراین پژوهش منظور از راهبرد بسطدهی عبارت است ازنمرهای كه آزمودنی از پاسخ به سوالات مربوطه كسب میكند وبالاترین حد آن نمره 20 است.
3-3- راهبرد سازمان دهی:یاد گیرنده به كمك راهبرد سازماندهی برای ایجاد بسط معنایی نوعی چارچوب سازمانی را به مطالب آموختنی تحمیل میكند.این راهبرد شامل گروهبندی و نظم دهی مطالب،ایجاد سلسله مراتب و طرح نقشه مفهومی است.
در پژوهش حاضر منظور از راهبرد سازماندهی نمرهای است كه آزمودنی از سؤالهای مربوطه كسب میكند وبیشترین نمره آن 20 میباشد.
3-4- نظارت بر درك مطلب: این راهبرد شامل جلوگیری از عدم موفقیت در فهمیدن مطالب توسط یاد گیرنده است. بنابراین به منظور كنترل ونظارت بر پیشرفت خود پیوسته فرایند یادگیری خود را مورد ارزشیابی قرارمیدهد. از جمله موارد آن نظارت بر توجه هنگام خواندن، پرسیدن از خود به هنگام مطالعه و كنترل زمان است.
دراین پژوهش منظور از راهبرد نظارت نمرهای است كه آزمودنی در پاسخ به سؤالات مربوطه به دست میآورد و بالاترین حد آن نمره 20 است.
فصل دوم
مقدمه
ریشه مكاتب عمده روانشناسی را باید در دو فلسفه تجربهگرایی و فردگرایی جستجو نمود در فلسفه تجربه گرایی، اعتقاد براین است كه «تجربه» تنها منبع اصلی دانشاندوزی است ویادگیری از راه كسب تجربه حسی صورت میگیرد. از این رو گفته میشود اندیشه های انسان مستقیماً از تجارب حسی مایه میگیرد. این اندیشهها یا نتیجه مستقیم تجارب حسی هستند یا از تركیب و تداعی میان آن تشكیل مییابند.
برخلاف فلسفه تجربهگرایی، فلسفه فردگرایی، عقل یا خرد را منبع اصلی دانش میداند. از نظر فردگرایان تجارب حسی دادههای نامنظم و درهم و بر هم هستند كه مواد خام استدلال عقلی به حساب میآیند ویادگیری نتیجه استدلال عقلی است كه درآن دادههای خام برحسب طبقات معینی از فرضهای ادراكی ذاتی ذهن، در اشكال معینی تفسیر میشوند. (هلیگارد[17] وباور[18] 1975) (نقل ازسیف 1373)
تمامی نظریات رفتار گرا كه در عین حال تداعی گرا هم هستند،درفلسفه تجربه گرا ریشه دارند و این نظریات اصول وقوانین حاكم بر آن فلسفه را در طرح نظریههای خود به نوعی منعكس ساختهاند. در حالیكه روانشناسی گشتالت، و روانشناسی شناختی ریشه در فلسفه فردگرایی دارد امروزه با تغییر نگرش از نظریههای رفتارگرا به نظریههای شناختی توجه به راهبردهای یادگیری رونق گرفته است. یعنی در حالیكه رفتار گرایان جهت تبیین اندیشه و رفتار ارتباط (پیوند) محرك وپاسخ را توضیح میدهند، به قول فارنهام- دیگوری با ظهور روان شناسی شناختی، ما اكنون به جای پیوندها از فرایندها وساختارها صحبت میكنیم.
روان شناسی شناختی، یادگیرنده را موجود فعال در پردازش قلمداد میكند و یادگیری در این رویكرد فرایندی فعال است كه درون یادگیرنده به وقوع میپیوندد و در این میان تحت تأثیر یاد گیرنده نیز میباشد. (وین اشتاین[19] و مایر[20]1986)
با توجه به آنچه گذشت به نظر میرسد مروری بر روانشناسی رفتارگرا و شناختی وبه تبع آن پردازش اطلاعات، زمینه لازم جهت تبیین راهبردهای یادگیری وبررسی پژوهشهای مربوطه به آن فراهم شود كه در ادامه به آن پرداخته میشود.
یادگیری از دیدگاه روانشناسی رفتارگرا
برای روانشناسان رفتارگرا موضوع مهم علم روانشناسی، رفتار آشكار موجود زنده است. و یادگیری(چه ساده و چه پیچیده) را كسب رفتارهای مختلف دانسته و نحوة كسب رفتار را غالباً فرایندهای شرطی سازی توجیه میكنند.
روانشناسانی همچون تراندایك،[21]پاولف،[22] گاتری،[23] مال،[24]اسكینر[25] و پیروان آنها معتقدند برای اینكه روانشناسی به صورت علم درآید نیاز به موضوعی با ثبات وقابل اندازهگیری دارد وآن موضوع رفتار است.
از نظر واتسون[26] بنیانگذار رفتارگرایی (1929)«رفتارگرا نمیتواند هوشیاری را در لولة آزمایش علمش بیابد، رفتارگرا یك شاخة آزمایشی دقیق از علوم طبیعی است وهدف آن كنترل رفتار است. ودرون نگری هیچ جایی در روشهای آن ندارد. رفتارگرا در هیچ جا شواهد مربوط به جریان هوشیاری را نمییابد.»
بنابراین با ظهور وگسترش رفتارگرایی، رویدادهای ذهنی وفرایندهای روانی كه برای هزاران سال كانون توجه تحقیقات دانش شناسی بود، نادیده گرفته شد. و هدف روانشناسی از كوشش برای درك هوشیاری به پیشبینی وكنترل رفتار تغییر یافت.
ازنظر رفتارگرایان یادگیری صرفاً به دلیل پشت سر هم آمدن رویدادها در یك فاصلة زمانی كوتاه رخ میدهد. شرطیسازی كلاسیك،شرطیسازی وسیلهای و شرطی سازی كنشگر طرق مختلف تبیین یادگیری از نظر رفتارگرایان است.و قوانینی چون مجاورت، بسامد وتقویت سنی عمل در نظریات آموزشی برآمده از رفتارگرایی هستند.
رفتارگرایان معتقدند در یادگیری تداعیهای محرك-پاسخ، عادات ووابستگیها آموخته میشود. به نظرآنها تقویت شرط لازم برای یادگیری است. و یادگیرنده در برخورد با مسائل تازه شبیه به برخورد با مسائل مشابه گذشته عمل میكند و اگر قبلاً با مسائل مشابه مواجه نشده باشد به كوشش وخطای رفتاری میپردازد.
معلم پیرو نظریه رفتارگرا بیشتر تدارك بیننده تجارب یادگیری است. ومهمترین وظیفه اوتدارك محیطی است كه نسبت به رفتارهایی كه آموزشگاه مهم تشخیص میدهد حساس باشد. یعنی محیطی به وجودآید كه آن دسته از رفتارهایی كه مطابق با اهداف از پیش تعیین شده است را تقویت نماید. بدین ترتیب فرایند یادگیری در رویكرد رفتاری صرفاً متمركز بر معلم وفعالیتهای آموزشی اوست و یادگیرنده نقشی منفعل گیرنده دانش را دارد. (هرگنهان[27]،السون[28] 1997)
یادگیری از دیدگاه روانشناسی شناختی
از نظر روانشناسان شناختی رفتار به صورت وسیله یا سرعتی برای استنباط و استنتاج پدیدههای شناختی یا آنچه در ذهن انسان میگذرد مورد توجه قرار میگیرد. وعلاقه آنها بیشتر به فرایندهای ذهنی است كه از طریق آنها اطلاعات دریافت میشوند و به راههای مختلف تغییر مییابند و به صورت رمز در آمده درحافظه ذخیره میگردند و در نهایت برای استفادههای بعدی از حافظه بازیابی میشوند. (نیسر[29]1967 به نقل از سیف 1373)
ادراك، تخیل، حل مسئله، یادآوری وبازشناسی و تفكر همه اصطلاحاتی هستند كه به مراحل فرضی شناخت اشاره دارند و یادگیری برای شناخت گرایان شامل تغییرات حاصل در ساختار شناختی است و نه ایجاد تغییر در رفتار آشكار (سیف 1373)
شناخت گرایان در پاسخ به اینكه چه چیزی آموخته میشود اطلاع، خبر،انتظارات طرحوارهها، اصول و بینشها را ذكر میكنند آنها یادگیری را مستقل از تقویت میدانند وبر این باورند كه یاد گیرنده دربارة مسئله «فكر» میكند تا اینكه به راه حل مسئله بینش یابد.
نظریه پردازان شناختی باور ندارند كه ذهن در لحظه تولد یك لوح سفید است.بلكه به نظرآنان ذهن فعال است و نه فعل پذیر. ذهن قادر است كه هرچیز را تا حد امكان ساده كند. شقوق مختلف آن را سبك سنگین كند (تفكر) و از ابهام بكاهد. و از طریق كوشش و خطای شناختی به بینش دست یابد(هرگنهان. السون 1997)
معلم پیرو شناختگرایان به دانشآموزان كمك میكند تا واقعیتها،اندیشه ها و اجزای یك مفهوم كلی را بفهمند آنها از طریق ایجاد ابهام وكمك به یادگیرنده دررفع ابهام میكوشند تا مفهوم كلی توسط دانشآموز شناخته شود وادراك صورت پذیرد.
نظریههای مهم ومعروف درمكتب شناختی عبارتند از پیاژه،[30] گشتالت،[31]نظریه یادگیری[32] معنی دار آزوبل، نظریه پردازش اطلاعات[33] وبالاخره نظریه فلاول[34] (1985) كه برای اولین بار موضوع هوشیاری نسبت به عمل و چگونگی انجام دادن آن را تحت عنوان مفهومی جدید به نام فرا شناخت مورد بررسی قرار داد، تا دانش فرد را مورد فرایندها و تولیدات شناختی یا هر چیز مربوط به آن راتوصیف كند. در ادامه بحث اشاره مختصری به بعضی ازدیدگاههای شناختی خواهیم داشت.
نظریه رشد شاختی پیاژه
مطالعات ژان پیاژه بر روی تحول وتكامل شناخت نظریه اورا به روانشناسی ژنتیك[35] مبدل ساخته است. كاربرد اصطلاح ژنتیك نشان دهندة علاقه پیاژه به پدید آیی دانش در نزد آدمی و فرایند كسب و تكامل آن است(سیف 1380)
از نظر پیاژه، یك عمل هوشمندانه عملی است كه ارگانیسم را برای رسیدن به شرایط بینه برای بقا كمك میكند. از آنجا كه محیط وارگانیسم دائماً درحال تغییرند تعامل «هوشمندانه» بین ایندو همواره شرایط بهینه را برای بقای ارگانیسم فراهم میآورد از نظر پیاژه هوش یك صفت پویاست. و پیوسته درحال رشد وتكامل است. و این تكامل از طریق كنش فعال ارگانیسم وكسب تجربه مداوم میسر است.
آنچه درجریان یادگیری اتفاق میافتد تغییر درساخت شناختی است واین تغییر براثر تجربه و دوفرایند مكمل جذب[36] و انطباق[37] صورت میگیرد. ضمن این فرایند مداوم طرحوارههای جدید همواره از طرحوارههای[38] قبلی به وجود میآیند به این طریق، رشد ذهنی كه از پاسخهای بازتابی كودك به محیط آغاز میشود تا جایی پیش میرود كه كودك میتواند به رویدادهای بالقوه فكر كند وپیامدهای اجتماعی را به طور ذهنی كشف نماید. نیروی رانش تعادلیابی[39] درونی نیروی كشانندة پشت رشد شناختی است كه تمایل ذاتی ارگانیسم برای سازمان دادن و هماهنگ ساختن تجارب خود در جهت دستیابی به سازگاری بهنیه را فراهم میكند.
ساختهای شناختی چهارچوبی برای تجربه فراهم میكنند. یعنی آنها تعیین میكنند كه به چه چیزی باید پاسخ داده شود وچگونه به آن پاسخ داده شود. به این معنی، ساختهای شناختی بر محیط فیزیكی انعكاس مییابند وبنابراین آن را خلق میكنند. بعلاوه محیط نیز با ایجاد ابهامات جدید ساخت شناختی را دچار عدم تعادل میكند ونیروی تعادل یابی منجر به جذب و انطباق جدید وتغییر در سازماندهی ساخت شناختی میشود. به این ترتیب كنش فعال وتعامل مداوم فرد با محیط سازمان شناختی را رشد میدهد و این رشد طی یك جریان پیوستهی كند وبا ثبات صورت میگیرد.
بنابراین میبینیم كه پیاژه (یكی ازنمایندگان پارادایم شناختی) به آموزش مبتنی بر یادگیرنده تأكید دارد یعنی وظیفه معلم را فراهم آوردن مواد آموزشی و تجارب با چالش متوسط میداند كه در آن یاد گیرنده طی فرایند اكتشاف ساخت شناختی خود را تكامل میبخشد ومعلم تنها تسهیلگر تجارب آموزشی جهت خلق تجربههای جدید توسط فرد است.
جهت دریافت فایل مقایسه راهبردهای یادگیری دانش آموزان موفق وناموفق لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 6,900 تومان
برچسب ها : مقایسه راهبردهای یادگیری دانش آموزان موفق وناموفق , دانلود مقایسه راهبردهای یادگیری دانش آموزان موفق وناموفق , یادگیری دانش آموزان , یادگیری دانش آموزان موفق , دستورالعملهای بهسازی حافظه , مدیریت , راهبردهای آموزشی , یادگیری از دیدگاه روانشناسی رفتارگرا , چهارچوب فرایند آموزش , راهبردهای یادگیری , راهبردهای یادگیری دانش آموزان موفق وناموفق , موفقیت , دانش آم