مقدمه در هر زمانی، جامعه شناسی خاصی شكل گرفته است كه یا جمع گرا بوده، مثل نظریات دوركیم و یا فردگرا مثل اسپنسر، و یا بر تسلط ساختار وهنجار، تأكید میكردند، مانند پارسونز آنچه مشخص است، هر گروه، ضمن بررسی یك بعد، ابعاد دیگر را فراموش كرده است اما در عصر حاضر،تلفیق ابعاد مطرح است از جملهتلفیق فرهنگ و عاملیت، توسط مارگارت آرچر، جامعه شناسی چند بع
قیمت فایل فقط 3,900 تومان
جنبش دانشجویی
در هر زمانی، جامعه شناسی خاصی شكل گرفته است كه یا جمع گرا بوده، مثل نظریات دوركیم و یا فردگرا مثل اسپنسر، و یا بر تسلط ساختار وهنجار، تأكید میكردند، مانند پارسونز. آنچه مشخص است، هر گروه، ضمن بررسی یك بعد، ابعاد دیگر را فراموش كرده است. اما در عصر حاضر،تلفیق ابعاد مطرح است . از جمله:تلفیق فرهنگ و عاملیت، توسط مارگارت آرچر، جامعه شناسی چند بعدی جفری الگزندر، تلفیق كنش با نظام، توسط یورگن هابرماس كه عضو برجستهای از مكتب فرانكفورت میباشد.
مكتب فرانكفورت، مكتبی انتقادی است، كه در آلمان، پایه ریزی و تشكیل شد. مبنای اندیشه این مكتب بر اساس نقد و بررسی نظریات متفاوت، شكل گرفت. آن بر سرمایهداری ، اثباتگرایی، ماركسیسم و حتی خود جامعه شناسی هم ایراداتی وارد كرده است. در ضمن، بعضی از عناصر فراموش شده، مثل دیالكتیك و ذهن گرایی را دوباره مطرح نموده است . هابرماس اگرچه وارث این مكتب است، ولی در آن، تجدید نظرهایی را اعمال نموده ، وی از اندیشه های ماركس شروع كرد، تا به كنش ارتباطی رسید. او با انتقادات مختلف، نظرات خود را بسط داده است. وی نظریه اثباتی، جزمگرایی ماركسیسم، ایدئولوژی گادامر، نظریه سیستم پارسونز، جنبش دانشجویی و جوامع مدرن را مورد انتقاد قرار داده است. هابرماس، نقش بسزایی در جامعه شناسی آلمان ومكتب فرانكفورت و بقای آن داشته است. گرچه بینش انتقادی او، موجب شده كه بعضی از فعالیت ها و اقدامات وی را نادیده گیرند.
تحقیق انجام شده، به حول تفكر انتقادی هابرماس میچرخد و از انتقادات او، نقد اثباتگرایی، ماركسیسم، جنبش دانشجویی و نظریه سیستم را برگزیده و به توصیف و تشریح آن، پرداخته است.
فصل اول : تفكر جامعه شناسی آلمان :
نویسندگان آلمانی عادت دارند، جامعه شناسان دایره المعارفی قرن 19، جامعه شناسان تحلیلی قرن 20 را از هم جدا كنند. عبارت دایره المعارفی به اثباتگرایان اطلاق میشود، از جمله اگوست كنت و دوركیم، اندیشه دوركیم . بدلیل واقعیت جوهری كه برای جامعه قائل بود و مفهوم آگاهی جمعی(واجدان جمعی)، مشاجرات بسیاری را برانگیخت «اما بر عكس او، نظریه پردازان فردگرا، این مفهوم را ارایه میكنند كه انسانها كاركرد جامعه خود را تأمین میكنند، اما جامعهای را كه عضو عمل كننده آن هستند، نمیشناسند.(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 6)
تا اواخر قرن 19، چندان اثری از جامعه شناسی در آلمان، به چشم نمیخورد. حقوقدانان و اقتصاد دانان با مسایل مطرح شده در جامعه شناسی، بطور حاشیهای رفتار میكردند. اما از آغاز قرن 20، بخصوص از جنگ جهانی اول به بعد، آلمانی ها كوشیدند تا علمیبنام جامعه شناسی را ایجاد كنند. جامعه شناسی از فرانسه و انگلستان به آلمان كشیده شد.
یكی از خصوصیات متمایز جامعه شناسی آلمان، گرایش فلسفی آن است.
«زومبارت، جامعه شناس غربی ، طبیعت گرایی را در مقابل روح گرایی آلمانی قرار میدهد»(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 15)او عقیده دارد، كه جوهر و اساس اندیشه آلمانی، قادر است تا پس از مرگ افراد هم باقی بماندو ماركسیسم ذرهای از روح آلمانی در خود ندارد. آنها تفاهم بكار گرفته شده را با شیوه علوم تجربی، مقایسه میكنند و جامعه شناسی را برابر با علم به قوانین میدانند. بر عكس آلمان ، جامعه شناسی فرانسوی، به تحصل گرایی تمایل دارد. آلمانی ها جامعه شناسی خود را، علم معرفتالنفس یا ذهن شناسی میدانند . بطور كلی جامعه شناسی آلمان به تفاهم گرایش دارد، كه نماینده بارز آن را میتوان ماكس وبر دانست. اندیشه وبری، حتی بعد از مرگش، در سالهای بین دو جنگ جهانی، حاكم بود. «تمام آنها طرز فكر وبر را قبول دارند كه یك رابطه آماری ، هر قدر هم قانع كننده باشد، برای ارضای كنجكاوی كافی نیست، ما میخواهیم پیوند میان انگیزه و كردار را كه رفتار انسانها و در نتیجه خود رابطه آماری را تبیین میكند، بفهمیم»(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 152)تفهیم، غالباً، آلمانی ها را از پژوهش قوانین معاف میدارد، آنها بدنبال تبدیل تاریخ به علم نیستندو علاوه بر تاثیر نهادهای اجتماعی ، كنش احتمالی افراد را در نظر دارند.
دومین خصوصیت جامعه شناسی آلمان، دغدغه های روشی، جستجوی بنیادی فلسفی و انگیزه خود شناسی است. بطوری كه این تفكر بصورت یك بیماری ملّی، تجلی یافته است.(جامعه معاصر آلمان ص 159)بعنوان مثال، خود تحلیلی و خودشناسی به فهم و درك بیشتر علوم اجتماعی، كمك میكند و دوراندیشی فرد را تقویت میكند. از نظر جزموین، نگرانی روش، هیچ ثمری ندارد.
همین نگرش تفهمی، اساس نظرات وانتقادات اعضای مكتب فرانكفورت را پایه ریزی كرد.عقاید هابرماس و روشنفكران ، بیشتر در دوران نازی شكل گرفت، و با روی كار آمدن هیتلر، توسعه مكتب ها و تألیف ها ، با روش خشونت باری متوقف شد.
سال 1922 فلیكس وایل، سردمدار تأسیس مؤسسه پژوهشهای اجتماعی آلمان گردید. این مكتب، پس از جنگ جهانی اول و بحران های فكری كه بر روشنفكران و نگرش سوسیالیستی حاكم بود، به فعالیت پرداخت. هوركهایمر و پولوك، موثر ترین افراد این مكتب به شمار میروند. این مؤسسه بطور رسمیدر 3 فوریه 1923 تأسیس یافت. گرونبرگ در سخنرانی خود در افتتاحیه ساختمان مؤسسه در سال 1924، به جنبه پژوهشی فعالیت های مؤسسه تأكید كرد، هر چند خلاف وضعیت آن زمان آلمان بود، كه آموزش را بر پژوهش ترجیح میداد. وی سخنرانی خود را با اعتراض مستقیم به ماركسیسم، به پایان برد. سپس مؤسسه شروع به جذب استادیاران جوان نمود، كه اكثراً، درگیر سیاستهای چپ بودند، گرچه مؤسسان سعی میكردند، آنها را از حزبگرایی دور نمایند.
كارل آگوست و تیفوگل، فرانتس پوركنا، ویولیان گومپرز عضو حزب كمونیست بوذند، ولی در مورد عضویت هوركهایمر در این حزب ، جای تردید است. وی در یكی از آثار خود«مدهوشی طبقه بندی كارگر آلمان» علت های تردید خود، در مقابل حزب كارگر را توضیح داده بود .
ابتدا این مؤسسه، نسبت به بازنگری بنیادهای ماركسیسم سنتی، بی علاقه بود، اما با تلاش هوركهایمر، در این زمینه، دیگران نیز با او همراه شدند.
در اواخر سال 1972، پولوگ كه بخاطر سكته قلبی گرونبرگ، بسیار پر مشغله بود، در سمینارها به نفع هوركهایمر سخن میگفت. در اواخر سالهای بیست، دو نفر دیگر، لئولو ونتال و تئودور ویزن گروند- آدورنو به او پیوستند كه در سالهای بعدی نفوذ بسیاری یافتند. آدورنو در سال 1983، رسماً به مؤسسه پیوست. علاقه هوركهایمر، او را بطرف ادبیات و علاقه آدورنو، او را بسوی موسیقی سوق داد.سال 1931بود، كه هوركهایمر به ریاست مؤسسه منصوب شد. او در سخنرانیهایش، ابتدا به نظریه فردگرایی ایده آلیسم كلاسیك آلمان و سپس به فروپاشی ایمان، كه شوپنت هاور، آنرا بیان كرده بود، پرداخت و همچنین بررسی نظریه پردازان دوران اخیر، از جمله نوكانتیان مكتب ماربورگ و اوتماراشپان، از مكتب فراگیر زندگی اجتماعی. وی فلسفه اجتماعی را نظریهای مادی میدانست، نه یك رشته علمی . اساس كار مؤسسه را، پژوهش درباره رفتار كارگران، متكی بر روشهای آماری و پرسشنامه و تفسیرهای مختلف اعلام نمود.
یكی دیگر از اقدامات مؤسسه با ریاست هوركهایمر، توقف نشریه «بایگانی گرونبرگ» بود ومؤسسه در طی دو سال بعد، آثار خود را به شكل مقاله در «مجله پژوهشهای علمی» منتشر كرد. با ورود روانكاوی به مؤسسه، دوران گرونبرگ، سرانجام سپری شد. این تحولات با ورود هربرت ماركوزه، در سال 1932، شتاب بیشتری گرفت.با به قدرت رسیدن نازی ها در سال 1923، این مؤسسه به خطر افتاد.
هوركهایمر در سال 1932 بیشتر بیمار بود، او قبل از روی كار آمدن هیتلر به فرانكفورت بازگشت و به بحث درباره آزادی پرداخت . هنگام بستن مؤسسه، وی به سوئیس رفت . بخش بزرگی از كتاخانه مؤسسه به مكانی دیگر منتقل شد و همچنین سرمایه آن . هوركهایمر، تیلیش، هوگوزیستهایمر، رسماً از دانشگاه اخراج شدند. این مؤسسه، افرادی مثل پل باران را تربیت كرده بود كه مؤثر بر علوم اجتماعی امریكا بودند.
مؤسسه، با حمایت های مالی فلیكس وایل و پدرش میچرخید، و با این پشتوانه، توانست در ایام تبعید به حیات خویش ادامه دهد. و عامل این حمایت، ضرورت بررسی یهود آزاری، در آلمان بود، كه مقداری از زمینه فكری مؤسسه را، در بر میگرفت، كه در این نقطه با نظرات كارل ماركس، مشترك بودند.
هوركهایمر در همان اثر اولیهاش، سرمایه داران یهودی را كه بخاطر به خطر افتادن سرمایه خود با یهودستیزی مخالف بودند، سرزنش میكرد. اعضاء مؤسسه، در امریكا نسبت به مسائل یهود، بیشتر حساسیت نشان میدادند.
علاوه بر تأثیر ایده الیست بر این مكتب، انتقال این مكتب و ورود اعضاء آن به امریكا، تأثیر زیادی بر جریان فكری آن داشت. چون فرانكفورتیها در آنجا با شرایطی روبرو شدند كه طبقه كارگری وجود نداشت و پایه های بورژوایی، قوی تر بود.این مكتب، در مراحل تكوینی بعدی خود، كاملاً از نظرات ماركس فاصله گرفت. ولی با سخنان یورگن هابرماس، دوباره جلوه هایی از ماركسیسم پدیدار گشت.هابرماس اظهار داشت، كه شباهت بسیاری بین برخی خصوصیات سنت فرهنگی یهود و ایده الیسم آلمان مشاهده میشود و مورد اصلی ، این نكته است كه یهودیان ، راه نزدیكی به خدا را كلام میدانستند.
عواطف انقلابی اعضاء مؤسسه، در اثر هوركهایمر«هاینریشرگیوس» كه او این نام را استعاره گرفته بود، كاملاً مشهود بود.
این مكتب میتوانست بسیار غنیتر و قویتر باشد، اگر به سیاست علمیخود، بیشتر میپرداخت، میتوان گفت كه تبعید افراد آن ، قبل از اخراج توسط نازی ها، آغاز شده بود.
پس از شكست انقلاب آلمان، تعدادی از آنها نسبت به گروهبندی های چپگرا، بیگانه بودند.
انتقال سرمایه مكتب به هلند در سال 1931، یك اقدام زیركانه بود . مؤسسه توانست در طی چندین سال با شخصیتهای برجسته امریكایی ارتباط نزدیكی برقرار كند. سال 1934 در طی ملاقات هوركهایمر با نیكلاس مورای باتلر، پیشنهاد پیوستن مؤسسه به دانشگاه، از طرف وی، مطرح شد . پس از آن، ماركوزه، لوونتال، پولوك و تیفوگل به امریكا آمدند. موقعیت اعضا این مؤسسه، در مقایسه با اعضاء«دانشگاه در مهاجرت» خیلی بهتر بود و اختلاف این دو علاوه بر عامل ایدئولوژیكی، بیشتر از لحاظ اقتصادی، شدت یافت.
تفاوت فكری بین فرانكفورتیها وعلوم اجتماعی امریكا، به دور محور فلسفه گرایی آنها و عینیت گرایی امریكایی میچرخید ، البته این تجربه گرایی در بین فرانكفورتیها رسوخ كرد .
جهت دریافت فایل جنبش دانشجویی لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 3,900 تومان
برچسب ها : جنبش دانشجویی , نقد نظریه تكامل ماركس , بازسازی ماتریالیسم تاریخی , علوم اجتماعی , مكتب فرانكفورت , مكتب اثبات گرایی , دانلود جنبش دانشجویی , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , پایان نامه , دانلود پروژه