فقر و جدایی نژادی در مراكز شهری نرخ فقر در مراكز شهرها بیش از دو برابر حومهشهرهاست و در پارهای مادرشهرها این تفاوت حتی بیشتر است برای نمونه در شیكاگو وفیلادلفیا نرخ فقر مركز شهر حدود چهار برابر نرخفقر در حومههای شهر است توزیع نژادی فقر درمراكز شهرها 1ر31 درصد برای سیاهپوستان و 12درصد برای سفیدپوستان است اگرچه مرد
قیمت فایل فقط 2,900 تومان
فقر و جدایی نژادی در مراكز شهری
فقر و جدایی نژادی در مراكز شهری
نرخ فقر در مراكز شهرها بیش از دو برابر حومهشهرهاست و در پارهای مادرشهرها این تفاوت حتی بیشتر است. برای نمونه در شیكاگو وفیلادلفیا نرخ فقر مركز شهر حدود چهار برابر نرخفقر در حومههای شهر است. توزیع نژادی فقر درمراكز شهرها 1ر31 درصد برای سیاهپوستان و 12درصد برای سفیدپوستان است
اگرچه مردم فقیر را در هر یك از بخشهای جامعه میتوان مشاهده كرد اما تمركز و فراوانی آن در میان زنان، كودكانو اقلیتهای نژادی و مراكز شهری بزرگ (در مقابل حومهها یا حوزه آماری كلانشهرها) بیشتر است. این مقاله كاوشی است درباره تداوم و ماندگاری فقر در مراكز شهری ایالات متحد، جدایی نژادی، مسكن فقرا و بالاخره بیكاری و علل آن.
كلید واژهها: فقر شهری در آمریكا، تعریف فقر شهری، بودجه فقر، مراكز شهری، حوزههای آماری مادرشهر، سیاستمسكن، فقر و جدایی نژادی و ناموزنی فضایی2.
چكیده:
واقعیتهایی در باره فقر
دولت ایالات متحد امریكاخانواده فقیر راخانوادهای تعریف میكند كه "مجموع درآمدهایآن كمتر از مقداری است كه برای رفع نیازهایحداقل خانوار ضروری است". برای محاسبه
"بودجه فقر" نیز حداقل هزینه غذایی خانوار را درسه ضرب باید كرد، بدین ترتیب خانوارهای بادرآمد كمتر از این مقدار (بودجه فقر)3 فقیرمحسوب میشوند. در سال 1997 میلادی بودجهفقر برای خانوار چهار نفره امریكایی 16400 دلار
سه نفره 12802 دلار و یك نفره 8183 دلار تعیینو محاسبه شده است.
فقیر كیست و كجا زندگی میكند
1. نژاد
اگر چه تعداد فقرای سفیدپوست دو برابر فقرایسیاهپوست و چهار برابر فقرای اسپانیایی زبان تباراست اما نرخ فقر در میان سیاهان و اسپانیایی زبانتبارها به مراتب بالاتر است. در میان اسپانیاییزبان تبارها نرخ فقر پورتوریكوئی تبارها با 36درصد و مكزیكی تبارها 31 درصد از بقیه بیشتراست، در حالی كه كوبایی تبارها با نرخ 18 درصددر پایینترین مرتبه قرار دارند. نرخ فقر برای آسیاییتبارها 14 درصد و تقریبا نزدیك به 3ر13 نرخ كهمتوسط ملی در امریكا است.
2. فقر سالمندان
یكی از موفقیتهای مبارزه با فقر پایین آمدن نرخ فقرسالمندان است كه در فاصله بین سالهای 1959 تا1997 از 35 درصد به 5ر10 كاهش یافت وقسمت اعظم این بهبودی نتیجه گسترش تامیناجتماعی طی این دوره بوده است.
3. كودكان
در سال 1997 در ایالات متحد 16 (6ر16 درصد)كودكان در فقر زندگی میكردند و این در حالیاست كه نرخ فقر كودكان اقلیتها به مراتب بالاتربوده است.
4. محل زندگی
نرخ فقر در خارج از حوزههای مادرشهر تقریبا 13بیشتر از حوزههای مادرشهری در امریكاست. نرخفقر در مراكز شهرها دو برابر بیشتر از نرخ فقر درنقاط غیرمركزی شهرهاست.
5. نوع خانوار
نرخ فقر برای خانوارهای با سرپرست زن شش برابراز خانوارهایی كه در آنها زن و مرد مشتركاسرپرستی خانوار را بر عهده دارند بیشتر است.علل بالا بودن این نرخ فقر عبارتاست از:
الف) زنان سرپرست خانوار باید دائما بین اشتغالو مسئولیتهای خانوادگی در نوسان باشند.
ب) به طور متوسط حقوق و دستمزد زنان از مردانكمتر است.
ج) تعداد زیادی از خانوارهای با سرپرست زن ازحمایت و كمك پدر غایب فرزندانشان محرومهستند.
د) آموزش
نرخ فقر و سطح آموزش رابطهای معكوس با همدارند. نرخ فقر در میان افراد زیر دیپلم دو برابردارندگان دیپلم متوسطه و ده برابر فارغالتحصیلانآموزش عالی است.
نوع اشتغال فقیران
بیش از نیمی از خانوارهای فقیر آنهایی هستند كه(سرپرست خانوار.م) كار نیمه وقت دارد و تنها 15آنها كار تمام وقت دارند. در صورتی كه مزد هرساعت كار كمتر از 20ر8 دلار باشد، یك خانوارچهار نفری نیز حتی با كار تمام وقت هم ممكناست به خانواده فقیر تبدیل شود. بدین ترتیبشغل تمام وقت به تنهایی برای برون رفت از فقركافی نیست مگر اینكه درآمد سرپرست خانوار ازحداقل دستمزد كمی بالاتر و بیش از یك نفر درخانوار شاغل باشد. در واقع تعداد زیادی ازخانوارهایی كه از دایره فقر بیرون هستند و فرد اولخانواده ساعتی كمتر از 20ر8 دلار میگیرد ازاشتغال نفر دوم بهرهمند هستند.
فقر در مراكز شهرها
نرخ فقر در مراكز شهرها بیش از دو برابر حومهشهرهاست و در پارهای مادرشهرها این تفاوتحتی بیشتر است. برای نمونه در شیكاگو وفیلادلفیا نرخ فقر مركز شهر حدود چهار برابر نرخفقر در حومههای شهر است. توزیع نژادی فقر درمراكز شهرها 1ر31 درصد برای سیاهپوستان و 12درصد برای سفیدپوستان است، در حالی كه تنها5ر19 درصد فقیران سیاهپوست و 6ر6 درصدسفیدپوستان حومهنشین هستند.
انزوای محل اقامت یا جدایی نژادی
یكی از ویژگیهای شهرهای ایالات متحد جدایی وانزوای نژادی محلات است. نماد این واقعیت ایناست كه بیش از 23 (قریب 70%) سیاهانی كه درمادرشهرها زندگی میكنند در مناطق مركزیشهرها اقامت دارند و تنها 13 سفیدها در این مناطقاقامت دارند. به عبارت دیگر تنها 13 سیاهان درمناطق حومهای شهرهای بزرگ اقامت دارند، یعنیدو برابر كمتر از سفیدپوستان. خواهیم دید كهتمركز سیاهان در مراكز شهرها یكی از دلایلمحرومیت آنها از دسترسی به مشاغل حومهها ونرخ بالای فقر در مراكز شهرهاست.
واقعیتهایی در باره انزوای محلات نژادی
یكی از راههای كمی كردن میزان جدایی و انزواینژادی شاخص یا نمایه ناهمگنی است. اینشاخص نشانگر سهم عددی یك گروه نژادی استكه باید برای رسیدن به یك پیكربندی كاملا همگناز نظر فضایی جا به جا شوند یا دوباره اسكانیابند; شاخصی كه در هر سرشماری تركیب نژادیحوزههای كلانشهری را به طور كلی ترسیم كند. درسال 1990 به طور متوسط شاخص ناهمگنیبرای حوزههای كلانشهری امریكا رقم 69 درصدبوده است كه بدان معناست كه برای دستیابی بههمگنی كامل 69 درصد سیاهپوستان (یاسفیدپوستان) باید دوباره اسكان یابند.
همان طور كه نمودار (1) شاخصهایناهمگنی حوزههای مادرشهری نشان میدهد اینشاخصها برای حوزههای مختلف تفاوت زیادی رانشان میدهند. این تفاوت هر چه حوزه مادرشهریبزرگتر باشد بیشتر است. این نمودار همچنینناهمگنترین شهرها را در مقیاس ملی نشانمیدهد، مضافا اینكه این شهرها در ایالتهایشمالی مركزی قرار دارند و طی چندین دهه گذشتهمیزان انزوای نژادی در آنها تغییر زیادی نكردهاست.
علل انزوا و جدایی نژادی محلات
علل جدایی نژادی محلات چیست؟ عواملگوناگونی در این امر دخیل هستند وتفكیك اثرهایآن به صورت روشن كار مشكلی است.
1. رفتارهای نژادی و تنش. سیاهپوستان وسفیدپوستان در رابطه با تركیب همسایگان علایق
100
90
80
70
60
50
40
30
20
10
0
شاخصهای ناهماهنگی
حوزههای مادرشهری در آمریكا69
حوزههای مادرشهری آماری بزرگ (بالای یك میلیون)74
حوزههای مادرشهری آماری متوسط (بین 500 هزار تا یك میلیون)64
حوزههای مادرشهری كوچك (كمتر از 500 هزار نفر)57
دیترویت88
شیكاگو86
كلیولند85
میوواكی83
نیویورك82
سنلوئیس77
فیلادلفیا77
ایندیاناپولیس74
نمودار 1 شاخصهای ناهمگنی نژادی (The inddex of dissimilarity) در حوزههای آماری مادرشهرهایامریكا، منبع اداره سرشماری امریكا 1998.
متفاوتی را از خود بروز میدهند (كاین، 1985 وكلارك، 1991). در حالی كه اكثر سیاهان الگویهمسایگی همگن را ترجیح میدهند سفیدها غالبا
خواهان جدایی نژادی هستند. علاوه بر اینسفیدها و سیاهها از الگوی همسایگی همگن تلقیمتفاوتی دارند: از دیدگاه یك خانوار سیاهپوست،الگوی همسایگی همگن الگویی است كه در آنسفیدها و سیاهها به صورت برابر تقسیم شدهباشند. در حالی كه الگوی مورد درخواست تعدادمعدودی از سفیدها الگویی است كه 80 درصدساكنان سفید و تنها 20 درصد بقیه سیاه باشند.تنشهای نژادی در نواحی مسكونی حومههاموجب شده است كه جز تعدادی از سیاهان،"پوست كلفت"20 بقیه آنجا را ترك كنند (میلز ولوبوئل، 1997).
2. تفاوت درآمد. به طور متوسط درآمدخانوارهای سیاهپوست از سفیدپوستان كمتر استو اینكه خانههای درون شهر ارزانتر هستند (همانمنبع). اگر چه پارهای از خانوارهای سیاهپوستخانههای ارزان قیمتتر مراكز شهری را ترجیحمیدهند اما این پدیده به طور كامل بیانگر درجهجدایی نژادی نیست. مطالعهای كه گابریل وروزنتال در سال 1989 انجام دادهاند حاكی ازآناست كه خانوارهای سیاهپوست با درآمدی برابرسفیدها و سایر ویژگیهای مشترك علاقه كمتری بهحومهنشینی از خود نشان میدهند. كاین (1985)این سؤال را طرح كرده است كه اگر تصمیم درانتخاب محل اقامت مبتنی بر عوامل غیرنژادی(مثل درآمد، نوع خانوار، سن رییس خانوار) بود،چه تعداد خانوار سیاهپوست حومهها را برای محلسكونت انتخاب میكردند؟ پاسخ او این بود كه6ر3 میلیون خانوار یعنی دو برابر تعداد موجود(در سال 1985).
3. تبعیض نژادی در بازار مسكن. تحقیقیدر باره پیدا كردن خانه از طریق بنگاههای معاملاتملكی نشان میدهد كه دو نفر كه، به استثنای نژاد،در شرایط یكسان باشند (مثل درآمد، سطحتحصیلات، تعداد اعضای خانواده) در بنگاه بهطور یكسان مورد استقبال قرار نمیگیرند. یینجر(1998) بر اساس این تحقیق نشان میدهد كهرفتار و برخورد با سیاهان و اسپانیایی زبان تبارهادر مقایسه با سفیدپوستان كاملا متفاوت است، بهاین معنا كه به غیر سفیدپوستان تعداد كمتری منزلمعرفی میشود، آنها را به مناطق خاصی راهنماییمیكنند و مشاوره كمتری به آنها میدهند. برایمثال از میان ده مشتری سیاه خواهان اجاره منزلتنها یا نفر شانس كسب اطلاعاتی را دارد كه به یكسفیدپوست عرضه میشود، همچنین سیاهان تنهایك چهارم سفیدپوستان از وجود خانههای خالیخبردار میشوند.
4. منطقهبندی21 حذفی در جوامع حومهنشین. مقامات محلی در حومهها از سازوكارمنطقهبندی برای حذف خانوارهای كم درآمداستفاده میكنند. تعدادی از این سازوكارهایحذفی عبارتاند از معیارهای: حداقل مساحتزمین، ممنوعیت واحدهای مسكونی چندخانواری، حداكثر تراكم، گاراژ برای دو اتومبیل وهزینههای روزمره عمومی (شارژ). منطقهبندیحذفی تا حدودی ناشی از ملاحظات مالی است،مثلا اگر یك خانوار كم درآمد هزینه خدماتعمومی-محلی خود را نپردازد شهرداری یامقامات محلی میتوانند او را بیرون كنند. از آنجاكه در مجموع خانوارهای سیاهپوست درآمدكمتری از سفیدپوستان دارند منطقهبندی حذفیتاثیر زیادتری در اسكان سیاهپوستان دارد.
5. سیاستهای مسكن. از نظر تاریخیسیاستهای خانهسازی دولت فدرال در جهتتشویق اسكان فقرا در مراكز فقیرنشین شهرها بودهاست. اكثر برنامههای خانهسازی دولتی در مناطقفقیرنشین اجرا شده وتا همین اواخر مجوزهایحمایتی برای اجاره خانه در همان مناطق صادرشده است. اخیرا مجوزهای قابل انتقال به جاهایدیگر بیشتر شده وتعداد افرادی كه میتوانند درحومهها خانه اجاره كنند بیشتر شده است.
عواقب انزوا و جداسازی نژادی
سؤالی كه مطرح میشود ایناست كه آیا شهرهاییكه جدایی نژادی در آنها شدیدتر است برای محلزندگی سیاهپوستان بهتر است یا غیر آن؟ مطالعاتاخیر (كاتلر و گلاسر، 1997) نشان میدهد كهجوانان سیاهپوست (20 سالهها) در شهرهای بانرخ جدایی نژادی بالاتر وضعشان به مراتب بدترمیشود; یعنی درآمد كمتری دارند، كمتر تحصیلخود را به پایان میرسانند، كمتر به بازی گرفتهمیشوند (چه در مدرسه و چه در محیط كار) واحتمال اینكه به مادرـ سرپرست خانوار تبدیلشوندبیشتر است.
چرا جدایی نژادی اماكن شهری چنینعواقبی را ایجاد میكند؟ یك علت ایناست كهجوانان در چنین محیطی با درجه بالای جدایینژادی و درآمد كم ارتباط كمتری با الگوهای مثبت(مثل اشخاص موفق و تحصیل كرده) دارند و درنتیجه به موفقیت خود علاقه زیادی نشاننمیدهند (منبع پیشین). نبود ارتباط با الگوهایموفق و مثبت بسامدی عدم موفقیت را بالا میبرد.
تحصیلات، جداسازی نژادی و فقر
بررسی زندگی جوانان سیاهپوست شهری توسط"دفتر ملی تحقیقات اقتصادی" نشان میدهد كه باافزایش میزان تحصیل (مدت زمان صرف شده درمدرسه) و كیفیت تحصیل (با معیار مدرك دریافتشده) حقوق و مقدار ساعات كار افراد افزایش یافتهاست (فریمان و هولزر، 1986). بخشی از تفاوتنرخ فقر در نواحی حومه و مراكز شهرها را باید درتفاوت میزان تحصیلات ساكنان این مناطقجستجو كرد.
وضعیت تحصیلی در مراكز شهر غمانگیزاست. میزان ترك تحصیل دانشآموزان دبیرستانیدر این مناطق دو برابر دانشآموزان حومهنشیناست. در مورد كیفیت آموزش نیز آموزش سیاهانمقطع دبیرستان در مراكز شهر بهندرت در سطحهمتاهای ترك تحصیل كرده خود در حومهها قراردارد (شیلر، 1995). در مدارس نواحی شهریخیلی فقیر (یعنی نواحی با حداقل 40 درصدجمعیت زیر خط فقر) معدل آزمونهای استانداردخیلی پایین است. در كلاس چهارم تنها 3 درصددانشآموزان از پس امتحان ریاضی برمیآیند وهمچنین تنها 5 درصد در امتحان خواندن موفق
میشوند (انستیتوی نژاد و فقر، 1998). دركلاسهای بالاتر نتایج به این شرح است: درجهموفقیت كلاس هشتمیها در آزمون ریاضی 6درصد و در خواندن 9 درصداست: درجه موفقیتكلاس دوازدهمیها نیز همین مقدار است.
چرا دستاوردهای تحصیلی در مدارسمركزی شهر پایینتر است؟ یكی از دلایل وجود فقردر میان خانوادههاست (اورفیلد، 1998).
مدارس خیلی فقیر مجبورند زمان بیشتر ونیروی بیشتری صرف خانواده، بیماری وامنیت بكنند; بچههایی كه به مدرسهمیآیند زبان انگلیسی را درست حرفنمیزنند، مشكلات روانی دارند، وسایلآموزشی در منزل در اختیار ندارند وبالاخره از نظر پایه ضعیف هستند.
پارهای تجربیات طبیعی تفاوت بینمدارس حومهها وشهرها را آشكار ساختهاند:برنامهای در شیكاگو به نام گوترو22 امكانجابهجایی ساكنان خانههای عمومی شهری را بهخانهای ارزان قیمت در حومهها فراهم كرد. در میاندانشآموزان دبیرستانی این خانوادههای نقل مكانكرده نرخ ترك تحصیل به یك چهارم میزان قبلكاهش یافت. همچنین نرخ ورود به دانشگاه اینگروه دو برابر ساكنان شهری شد (اورفیلد، 1998).در نورفولك ویرجینیا، دانشآموزان مدارسمختلط (از نظر نژادی) نمرات بهتری در مقایسه بادانشآموزان مدارس كاملا یكدست از نظر نژادیكسب كردند (ملدرام و ایتون، 1994).
ناموزونی فضایی
جدایی نژادی چه تاثیری بر درآمد و امكاناتاشتغال سیاهان شهری دارد؟ همچنانكه دیدیمتقریبا نیمی از مشاغل در كارخانهها و اداراتنواحی حومه شهرها یافت میشود. از طرف دیگرچون تنها یك سوم كارگران سیاه در این مناطقزندگی میكنند دسترسی آنها به فرصتهای شغلیمحدود است. بر اساس "نظریه ناموزونی فضایی23"،استقرار سیاهان در قالب جدایی نژادی در شهرها وبه دور از مناطق عرضه شغل در حومهها از جملهدلایل فقر آنهاست. نخستین گواه اعتبار این نظریهرا كاین (1968) مطرح میكند. طبق برآورد اوجدایی نژادی در شیكاگو باعث از دست رفتن20000 فرصت شغلی شده است.
تحقیقات جدیدتر حاكی از آناست كهرشد اشتغال در جاهایی صورت میگیرد كه ازدسترسی كارگران سیاه خارج بوده است (رافائل،1998). بر اساس مطالعات رافائل تغییرات نرخاشتغال در دهه 1980 در سانفرانسیسكو - اوكلند -سنخوزه به قرار زیر است: برای كل این منطقهمادرشهر میزان اشتغال 21 درصد افزایش را نشانمیدهد و این در حالی است كه در مناطقسفیدپوست نشین (یعنی مناطق با جمعیت كمتراز 20 درصد سیاهپوست) نرخ افزایش اشتغال 23درصد بوده است. در مقابل در نواحی سیاهپوستنشین (یا حداقل 20 درصد سیاه) كل افزایش نرخ
اشتغال فقط 2 درصد گزارش شده است. اشتغالصنعتی نواحی سفیدپوست مذكور 1 درصد و نرخنواحی سیاهپوست نشین منفی 21 درصد بودهاست. بیش از نیمی از كارگران كم تخصص سیاه دربخشهای حمل و نقل، كارخانهای، ارتباطات،ساختمانسازی، ادارات دولتی ومغازهداریمشغول بهكار بودهاند. رشد اشتغال این بخشها دركل منطقه مادرشهر مورد بحث 4 درصد و براینواحی سفیدپوست نشین 9 درصد ثبت شده استكه در مقام مقایسه نواحی سیاهپوست نشین 14درصد رشد منفی داشتهاند.
معنای دیگر جدایی نژادی ایناست كهمدت زمان سفر روزانه منزل-محل كار برایسیاهان نسبتا طولانیتر از سفیدپوستان است.متوسط زمان سفر برای كارگران فقیر سفید و سیاهدر سال 1990 عدد 26 دقیقه در برابر 30 دقیقهثبت شده است (اورگان و كوئیگلی، 1998).گابریل و روزنتال با در نظر گرفتن عوامل گوناگونیچون میزان درآمد، قیمت مسكن و امتیازاتهمسایگی به این نتیجه رسیدهاند كه زمان سفرروزانه كارگران ماهر دارای دیپلم دبیرستانسیاهپوست در مقایسه با سیاهپوستان 22 درصدطولانیتر است. مدت زمان سفر طولانی یعنی كمشدن دریافتی خالص سیاهپوستان از طریق تقلیلزمان كار و سایر فعالیتها.
جدایی نژادی و در نتیجه سفر طولانیتربرای رسیدن به محل كار موجب پایین آمدن درجهاشتغال كارگران سیاهپوست میشود.سهژوكویست و ایهلندفلد24 (1990) با استفاده ازدادهها و اطلاعات منطقه مادرشهر فیلادلفیا نشانمیدهند كه هزینه بالاتر سفرهای روزانه تاثیر منفیدر اشتغال دارد. هم برای سیاهان و هم برایسفیدپوستان، یكی از دلایل نرخ اشتغال پایینترجوانان سیاه نسبت به سفید در فیلادلفیا (26درصد سیاه در برابر 49 درصد سفید) ایناست كهزمان سفر روزانه این دو گروه 26 دقیقه برایسیاهان و 19 دقیقه برای سفیدپوستهاست. درواقع، این تفاوت زمان سفر روزانه منجر به تفاوتیدر حدود 5ر3 برابر در نرخ اشتغال میشود.
اگر چه ساكنان سیاه مراكز شهری میتوانندبا سفر روزانه به كار در حومهها بپردازند(همچنانكه خیلیها چنین میكنند) اما این گونهسفرهای روزانه "بر خلاف جریان" هم زمانبرهستند و هم گران. دو دلیل عمده در این رابطهوجود دارد; نخست اینكه سیستم حمل ونقلاساسا برای انتقال مسافران از حومه به مراكز شهرطراحی و زمانبندی شده است و مناسب انتقالشاغلان مركزنشین به حومه نیست و دیگر اینكهبهطور نسبی تعداد زیادی از خانوارهای فقیراتومبیل شخصی ندارند. طبق مطالعات اورگان وكوئیگلی (1998) 45 درصد كارگران سیاهپوستیكه در شهرها زندگی میكنند دسترسی به اتومبیلشخصی ندارند. داشتن اتومبیل زمان قابل توجهیرا ذخیره میكند. برای كارگران سیاهپوستی كه ازمركز شهر به حومهها از طریق وسایل نقلیهعمومی میروند دسترسی به اتومبیل یعنی صرفوقتی در حدود 19 دقیقه در روز
نداشتن اتومبیل به صورتی دیگر بر اشتغالتاثیر میگذارد. مطالعه مورد نظر در مورد كارگرانماهر در دیترویت نشان میدهد كه داشتن اتومبیلیعنی استفاده از حوزه وسیعتری برای پیدا كردنكار. مطالعه دیگری در همین رابطه داشتن اتومبیلرا پیششرط پیدا كردن كار و آموزش حرفهایارزیابی میكند. این مطالعه در چهارچوب "برنامهآموزش پدران بچههای تحت پوشش تامیناجتماعی" قرار دارد و بر آناست كه به جایسیاست حمایتی باید به سوی اشتغال رویآورد....
اطلاعات ما در باره نظریه ناموزونیفضایی چقدر است؟ سهكوژوسیت و ایهلندفلد(1991) فرضیههای ناموزونی را در 50 منطقهمادرشهر آزمایش كردهاند كه نتایج آن به قرار زیراست.
1. در جمعبندی كلی نرخ اشتغال سیاهپوستان وسفیدپوستان تفاوتی بین 24 تا 27 درصد به نفعسفیدپوستان دارد. این شكاف برای اسپانیایی زبانتبارها و سفیدها بین 29 تا 34 درصد در نوساناست.
2. ناموزونی فضایی در حوزههای مادرشهریاهمیت بیشتری پیدا میكند. در شهرهای كوچكتفاوت نرخ اشتغال سیاه و سفید تنها 3 درصد و درشهرهای متوسط 14 درصد است، در حالی كه درشهرهای بزرگ این رقم به یك چهارم هم میرسد.
این مجموعه مطالعات حاكی از آناست كهناموزونی فضایی یكی از چند عاملی است كهمنجر به افزایش نرخ فقر در شهرها (نسبت بهحومهها) شده است.
جهت دریافت فایل فقر و جدایی نژادی در مراكز شهری لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 2,900 تومان
برچسب ها : فقر و جدایی نژادی در مراكز شهری , دانلود فقر و جدایی نژادی در مراكز شهری , فقر , جدایی نژادی , اشتغال فقیران , عوم اجتماعی , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه