امروز: شنبه 12 آبان 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی

تعریف و اثبات عصمت پیامبران وامامان

تعریف و اثبات عصمت پیامبران واماماندسته: معارف اسلامی
بازدید: 26 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 38 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 43

عصمت پیامبران و امامان دوازده گانه ، ركن ركین تفكر شیعه و از ضروریات این مذهب است در تعریف عصمت بین عالمان شیعه اختلافاتی وجود دارد ، اما نوع ادله ای كه برای اثبات ضرورت عصمت پیامبران و امامان می‌آورند ، ناخودآگاه آنان را به تعریف واحدی از عصمت می‌رساند كه در آن ، مصونیت از هر گونه گناه ، خطا و لغزش(بزرگ یا كوچك، عمدی یا سهوی) و در تمام عرصه های

قیمت فایل فقط 4,900 تومان

خرید

 تعریف و اثبات عصمت پیامبران وامامان 

عصمت پیامبران و امامان دوازده گانه ، ركن ركین تفكر شیعه و از ضروریات این مذهب است . در تعریف عصمت بین عالمان شیعه اختلافاتی وجود دارد ، اما نوع ادله ای كه برای اثبات ضرورت عصمت پیامبران و امامان می‌آورند ، ناخودآگاه آنان را به تعریف واحدی از عصمت می‌رساند كه در آن ، مصونیت از هر گونه گناه ، خطا و لغزش(بزرگ یا كوچك، عمدی یا سهوی) و در تمام عرصه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی مندرج می‌‌باشد .

از دیدگاه آقای مصباح یزدی :

 منظور از معصوم بودن پیامبران یا بعضی دیگر از انسانها تنها عدم ارتكاب گناه نیست ، زیرا ممكن است یك فرد عادی هم مرتكب گناهی نشود ….بلكه منظور این است كه شخص ، دارای ملكه نفسانی نیرومندی باشد كه در سخت ترین شرایط هم او را از ارتكاب گناه باز دارد . ملكه‌ای كه از آگاهی كامل و دائم به زشتی گناه و اراده قوی بر مهار كردن تمایلات نفسانی حاصل می‌‌گردد . و چون چنین ملكه‌ای با عنایت خاص الهی تحقق می‌‌یابد، فاعلیت آن به خدای متعال نسبت داده می‌شود.[1]

 منظور از گناه كه شخص معصوم مصونیت از ارتكاب آن دارد، عملی است كه در لسان فقه، حرام نامی‌ده می‌‌شود و همچنین ترك عملی است كه در لسان فقه واجب شمرده می‌شود.[2]


از دیدگاه آقای جعفر سبحانی :

 عصمت به معنی مصونیت بوده و در باب نبوت دارای مراتب زیر است :

الف . عصمت در مقام دریافت ، حفظ و ابلاغ وحی

ب . عصمت از معصیت و گناه

ج . عصمت از خطا و اشتباه در امور فردی و اجتماعی .[3]

البته مصونیت از خطا در « مسائل عادی زندگی » ، « داوری در منازعات » ،« تشخیص موضوعات احكام دینی » و حتی مصونیت از « برخی بیماری‌های جسمی‌… كه مایه تنفر و انزجار مردم می‌‌گردد » نیز از دیدگاه آقای سبحانی در تعریف عصمت گنجانده شده است .

از دیدگاه آقای ابراهیم امی‌نی :

« عصمت عبارت است از یك نیروی فوق العاده باطنی و یك صفت نیرومند نفسانی كه در اثر مشاهده حقیقت جهان هستی و رویت ملكوت و باطن عالم وجود حاصل می‌شود. این نیروی فوق العاده غیبی در هركسی وجود پیدا كرد از مطلق خطا و گناه معصوم خواهد بود و از جهات مختلف بیمه شده است :

  1. 1.      در مقام تلقی وحی و درك واقعیات خطا نمی‌‌كند.
  2. 2.      در مقام ضبط و نگهداری احكام و قوانین اشتباه و سهو ندارد.
  3. در مقام ابلاغ و اظهار احكام مرتكب اشتباه و گناه نمی‌‌شود.

4- در مقام عمل از لغزشهای عمدی و سهوی مصونیت دارد . هرگز گناه نمی‌كند و احتمال خطا و گناه درباره اش صفر است.»[4]

دیدیم كه از نظر آقایان امی‌نی و سبحانی ، عصمت عبارتست از مصونیت از هر گونه گناه و خطا و لغزش ( چه عمدی و چه سهوی) و در تمام عرصه‌های زندگی فردی و اجتماعی ، اما از نظر آقای مصباح یزدی ، عصمت فقط به معنی مصونیت از ارتكاب گناه است ، آن هم گناهی كه در لسان فقه گناه شمرده شود نه هرگونه گناهی . در ضمن از نظر قاطبه علمای شیعه پیامبران و امامان ، از همان آغاز زندگی ( یعنی تولد وطفولیت ) تا آخر عمر معصوم هستند، نه اینكه بعد از نبوت یا امامت معصوم شوند . پس به طور خلاصه نظریه عصمت از دیدگاه شیعه چنین است :

« پیامبران و امامان دوازده‌گانه ، در تمام طول عمر معصوم هستند .»

 ادله عقلی عصمت پیامبران ( و امامان )

دراینجا به چند نمونه از ادله عقلی شیعه كه در آنها سعی شده است تا ضرورت عقلی عصمت پیامبران اثبات شود ، اشاره می‌كنیم و به نقد آنها می‌پردازیم .

دلیل اول « پیامبران الهی در عمل به احكام شریعت ، از هر گونه گناه و لغزش مصونیت دارند و اصولا هدف از بعثت پیامبران در صورتی تحقق می‌پذیرد كه آنان از چنین مصونیتی برخوردار باشند . زیرا اگر آنان به احكام الهی كه خود ابلاغ می‌كنند دقیقا پایبند نباشند ، اعتماد به صدق گفتار آنها از می‌ان می‌رود و در نتیجه هدف نبوت تحقق نمی‌‌یابد .» [5]

« عصمت برای پیامبران لازم است تا وثوق به گفتار آنها حاصل شود و غرض از نبوت تحقق یابد»[6]

دلیل فوق از جهات گوناگون قابل خدشه است كه به چند مورد آن اشاره می‌‌كنیم:

1. این استدلال اگر هم درست و كامل باشد فقط ضرورت مصونیت از گناهان عمدی آن هم گناهانی كه در ملأعام و در انظار مردم انجام گیرد را اثبات می‌‌كند ، نه گناهانی كه در اثر غفلت و سهو و نسیان گاهی گریبانگیر آدمی‌می‌شود و نه گناهان پنهانی و دور از چشم مردم وجود سهو و نسیان و ابتلا به غفلتهای آنی و زودگذر در انسان امری طبیعی و مورد قبول همه است و هیچ كس تنها به دلیل اینكه گاهی در اثر سهو و فراموشی مرتكب بعضی گناهان خصوصا گناهان كوچك می‌‌شود ، مورد بی اعتمادی مردم قرار نمی‌‌گیرد . آری اگر شخصی غرق در گناه بوده و آلودگی او به رذائل اخلاقی ( كماً و كیفاً ) در سطح بالایی باشد به او نمی‌‌توان اعتماد و اطمی‌نان كرد و اگر چنین شخصی ادعای پیامبری كند ، ادعایش مورد پذیرش مردم قرار نمی‌گیرد . اما اگر یك انسان وارسته و متصف به صفات نیك انسانی و آراسته به فضائل اخلاقی كه هر چند معصوم نیست، اما در مجموع انسان پاك و با فضیلتی است و مردم او را به عنوان یك انسان سالم و خوب می‌شناسند ، ادعای پیامبری كند ، ادعای او مورد توجه و تأمل قرار می‌‌گیرد و در مردم تأثیر می‌‌گذارد، مضافا بر اینكه پیامبر فقط ادعای پیامبری نمی‌‌كند، بلكه برای اثبات پیامبری خود دلایل و براهین و معجزاتی هم به مردم ارائه می‌‌دهد و همی‌ن معجزات به علاوه جاذبه معنوی و تاثیر كلامش در بیدار كردن فطرت خفته انسانها  اطمی‌نان مردم نسبت به پیامبر را جلب می‌‌كند . پس از آن هم اگر خود پیامبر مرتباً و به دفعات ، احكام الهی را نقض كرده و مرتكب معاصی و یا اعمال زشت و ناپسند ( آن هم به طور عمد و در حضور دیگران ) شود ، ممكن است پیامبری او زیر سؤال برود و مردم به صدق گفتار او شك كنند . اما اگر فقط به درموارد  بسیار اندك و در اثر سهو و فراموشی مرتكب بعضی از گناهان شود ، دلیلی ندارد كه مردم به صداقت او در ادعایش ( مبنی بر نبوت ) شك كنند . در این استدلال فرض بر این است كه برای انسان فقط و فقط دو حال وجود دارد : 1. غرق بودن در گناه و آلودگی‌های اخلاقی 2. معصوم بودن . به عبارتی دیگر گویا هر انسانی یا معصوم است یا غرق در گناه . و بعد گفته‌اند اگر كسی غرق در گناه باشد ، مردم به صدق گفتار او اعتماد و اطمی‌نان نخواهند كرد  پس كسی كه مدعی پیامبری است باید معصوم باشد تا مرد به او اعتماد كنند و هدف از نبوت حاصل گردد . غافل از اینكه در اینجا حالت سومی‌هم هست و آن اینكه شخص مدعی پیامبری، اگر چه معصوم نیست، اما غرق در گناه و الودگی های اخلاقی هم نیست و در مجموع انسان پاك و وارسته ای است و به دلیل همی‌ن وارستگی و پاكی و صداقت و امانتداری و جاذبه معنوی كه دارد، مردم نسبت به او احساس محبت و اطمی‌نان می‌كنند و ادعای چنین شخصی مبنی بر نبوت ـ كه علاوه بر سابقه خوب و جایگاهی در دل مردم دارد، برای اثبات ادعای خود معجزه هم می‌‌آورد ـ زمی‌ن تا آسمان فرق دارد با ادعای یك شخص فاسق و گناهكار ( یا حتی عادی ) كه هیچ جایگاهی كه در دل مردم ندارد و در ضمن برای اثبات ادعای خود ، نمی‌‌تواند معجزه ای ارائه دهد .

2. همان طور كه در ابتدی بند پیشین آوردیم ، این استدلال حداكثر ضرورت عصمت ظاهری پیامبران را اثبات می‌‌كند . به عبارت دیگر اگر اعتماد مردم را مبنا قرار دهیم كافی است شخص مدعی پیامبری ، انسانی ظاهر الصلاح باشد یعنی در ملأ عام و در انظار مردم مرتكب گناهان یا اعمال زشت و ناپسند نشود، تا مردم به او اطمی‌نان كنند . اما ضرورتی ندارد كه شخص ، از هرگونه خطا و لغزش و گناهی ـ چه در ظاهر و چه در پنهان ـ مصون باشد . پس این دلیل ، ناتمام است .

3.استدلال فوق اگر هم درست و تمام باشد فقط ضرورت عصمت از گناه را اثبات می‌كند نه عصمت از خطا و اشتباه ، و این نكته مهمی‌است . پیامبران همواره اعلام می‌‌كنند كه ما هم بشری مثل شما و همه افراد نوع بشر هستیم و تنها فرق ما با شما این است كه به ما وحی می‌‌شود . محتوای وحی الهی هم ، همان چیزی است كه در كتب آسمانی آمده است یعنی مجموعه ای از معارف الهی و دستورات و احكام كلی كه دینداران ، مكلفند به آنها عمل كنند . پیامبران هیچگاه اعلام نمی‌‌كنند كه تمام اعمال و حركات ریز و درشت ما ( حتی در حوزه زندگی فردی و خصوصی ) به راهنمایی وحی انجام می‌‌شود ، تا اگر مردم خطایی در اعمال او دیدند ( مثلا اشتباه درانتخاب همسر ) نسبت به ادعاهای او شك كنند . بنابراین به عنوان مثال ، اگر پیامبر اسلام (ص) در انتخاب نگهبانان لایق و امانتدار و مطیع ، در سپردن تنگه كوه احد به آنها اشتباه كند و این اشتباه باعث شكست در جنگ شود ، هیچكس نسبت به پیامبر بودن آن حضرت شك نمی‌‌كند ، چرا كه آن حضرت مدعی نبوده است كه سپردن این امر به افراد مذكور ، به فرمان خدا و از طریق وحی بوده است .

4.دلیل مذكور ، با این مدعا كه صفت عصمت قابل شناسایی توسط مردم نیست ، در تناقض آشكار است . همان طور كه می‌دانیم بنا به ادعای شیعه ، امام و جانشین پیامبر (ص) باید معصوم  باشد و چون صفت عصمت ، قابل تشخیص و شناسایی توسط مردم نیست ، پس امامت باید با نصب الهی و معرفی پیامبر ( یا امام معصوم قبلی ) تحقق یابد. به عبارت دیگر امامت باید منصوص باشد . اما در این استدلال ، گفته می‌‌شود كه اگر پیامبری معصوم نباشد ، مردم به او اعتماد نمی‌‌كنند و لذا غرض از نبوت حاصل نمی‌‌شود. سؤال این است كه مردم چگونه می‌‌توانند به عصمت شخص پی‌ببرند تا بعد از آن ، ادعای او مبنی بر نبوت را بپذیرند و به او اعتماد كنند ؟ آنچه مردم می‌‌توانند به آن پی ببرند حداكثر ، این است كه از فلان شخص ( كه اكنون مدعی نبوت است ) تاكنون گناه یا خطا یا عمل زشتی دیده نشده است . اما همه می‌دانیم كه این با عصمت فرق دارد . ممكن است آن شخص در خلوت و پنهانی مرتكب اعمال زشت و ناپسندی شده، اما مردم خبر نداشته باشند . پس راهی برای اثبات عصمت یك شخص برای مردم وجودندارد. حال چگونه است كه مردم ـ بدون آنكه بتوانند به عصمت كسی اطمی‌نان پیدا كنند ـ دعوت پیامبران را می‌پذیرند و به آنها اعتماد و اطمی‌نان می‌‌كنند ؟

5- و آخرین اشكال این است كه اگر دلیل مذكور درست باشد ، لازم می‌‌آید كه عصمت را نه تنها در پیامبران ( وامامان ) بلكه در عالمان ، مجتهدان ، قضات ، فرماندهان نظامی‌، زمامداران و هر انسانی كه مقام یا شغل مهم و حساسی دارد نیز شرط بدانیم . چرا كه با همی‌ن روش می‌‌توان چنین استدلال كرد كه اگر مجتهد معصوم نباشد ، مردم نمی‌‌توانند به او اعتماد كنند و زمام امور آخرت خود را با تقلید از او به دست او بسپارند . همی‌ن طور اگر قاضی معصوم نباشد ،مردم نمی‌‌توانند به او اعتماد كنند و در منازعات و اختلاقاتی كه جان و مال و آبرو و حیثیت آنها در خطر است ، به او رجوع كنند . پس ضرورت دارد كه قاضی هم معصوم باشد! و حتی شهود نیز باید معصوم باشند ، چرا كه اگر معصوم نباشند نمی‌‌توان به صدق گفتار آنان وثوق پیدا كرد و می‌‌دانیم كه شهادت دروغ آنها ممكن است جان و مال و حیثیت و آبروی انسانهای بی گناهی را به خطر اندازد و این در منازعات كلان و درسطوح بالای حكومت و جامعه آشكارتر می‌‌شود . زیرا ممكن است قضاوت غلط و ناعادلانة قاضی و شهادت دروغ شاهدان ، ضربه بزرگی به حكومت و جامعه بزند و چوب این گناه را می‌لیونها انسان بی‌گناه و مظلوم بخورند . ممكن است در مورد شرط عصمت در مجتهدین و مراجع تقلید بگویید كه امامان معصوم در احادیث و روایاتی به ما دستور داده‌اند كه در زمان غیبت به مجتهدین رجوع كنیم . اما سؤال این است كه اولاً  چه كسانی این احادیث را برای ما نقل كرده‌اند ؟ لاجرم مستحضر هستید كه ناقلان این احادیث ، همان فقیهان و مجتهدان هستند كه همه غیر معصومند . حال چگونه می‌‌توان به صدق گفتار آنها وثوق پیدا كرد ؟ مخصوصا اگر به این مطلب توجه كنیم كه در این «ادعاها» آنان ذینفع هم هستند . پس بنا به منطق شیعه باید گفت : «عصمت در فقها لازم و ضروری است تا وثوق به گفتار آنها حاصل آید» ثانیا چگونه ممكن است امامان معصوم با دستورات خود ، قواعد عقلی و منطقی را نقض كنند!؟

دلیل دوم . هدف اصلی از بعثت ایشان ]پیامبران [راهنمایی بشر بسوی حقایق و وظایفی است كه خدای تعالی برای انسانها تعیین فرموده است و ایشان در حقیقت نمایندگان الهی در می‌ان بشر هستند، كه باید دیگران را به راه راست هدایت كنند . حال اگر چنین نمایندگان و سفیرانی پای بند به دستورات الهی نباشند و خودشان بر خلاف محتوای رسالتشان عمل كنند ، مردم رفتار ایشان را بیانی مناقض با گفتارشان تلقی می‌كنند و دیگر به گفتارشان هم اعتماد لازم را پیدا نمی‌‌كنند و در نتیجه ، هدف از بعثت ایشان بطور كامل تحقق نخواهد یافت . پس حكمت و لطف الهی اقتضاء دارد كه پیامبران ، افرادی پاك و معصوم از گناه باشند و حتی كار ناشایسته‌ای از روی سهو و نسیان از ایشان سرنزند تا مردم گمان نكنند كه ادعای سهو و نسیان را بهانه‌ای برای ارتكاب گناه قرار داده‌اند .»[7]

باز هم می‌‌گوییم اگر پیامبران خودشان «پای بند به دستورات الهی نباشند »،مردم دیگر به آنها اعتماد نخواهند كرد ، اما اگر پای‌بند باشند ولی در موارد استثنایی آن هم نه به صورت عمد، بلكه از روی سهو و نسیان پایشان بلغزد و مرتكب گناهی شوند لكن زود توبه و استغفار كرده و در تدارك جبران آن باشند ، مردم به هیچ وجه اعتمادشان را نسبت  آنها از دست نمی‌‌دهند. این دلیل ( مانند دلیل قبل ) حداكثر چیزی را كه می‌‌تواند اثبات كند این است كه پیامبران وپیشوایان دین نباید افرادی لاابالی و بی قید و بند باشند، اما لا ابالی بودم نقیض عصمت نیست تا با رد آن ، ضرورتاً عصمت را نتیجه بگیریم بلكه ضد آن است و بین این دو ، شقوق دیگری هم وجود دارد كه حداقل بعضی از این شقوق سلب كننده اعتماد مردم نسبت به پیامبران نمی‌‌شود . درمورد مصونیت از هر گونه سهو و نسیان هم داستان از همی‌ن قرار است .اگر سهو و نسیان به دفعات زیاد و به طور مكرر باعث انجام كارهای ناشایست شود، ممكن است سلب اعتماد مردم را به دنبال بیاورد . اما در موارد كم و استثنایی هیچگاه باعث سلب اعتماد مردم نمی‌‌شود. چرا كه مردم پیامبر را بشری مانند خود می‌‌دانند و سهو و نسیان ( در حد متعارف ) را امری طبیعی قلمداد می‌‌كنند .

دلیل سوم .« ]پیامبران[ علاوه بر اینكه موظفند محتوای وحی و رسالت خود را به مردم ابلاغ كنند و راه درست را به ایشان نشان دهند ، همچنین وظیفه دارند كه به تزكیه و تربیت مردم بپردازند و افراد مستعد را تا آخرین مرحله كمال انسانی برسانند . به دیگر سخن : ایشان علاوه بر وظیفة تعلیم و راهنمایی ، وظیفه تربیت و راهبری را نیز به عهده دارند، آن هم تربیتی همگانی كه شامل مستعدترین و برجسته‌ترین افراد جامعه نیز می‌‌شود و چنین مقامی‌در خور كسانی است كه به عالی‌ترین مدارج كمال انسانی رسیده باشند و دارای كامل ترین ملكات نفسانی ( ملكه عصمت ) باشند.»[8]

این استدلال چیزی بیش از این را اثبات نمی‌‌كند كه پیامبران باید از بین بهترین و با فضیلت ترین و رشد یافته ترین انسانها انتخاب شوند، تا بتوانند به اصلاح و تربیت معنوی مردم بپردازند اما ضرورت عصمت آنها را اثبات نمی‌كند . چرا كه بالاتر یا كامل تر از همه بودن ، لزوما به معنای معصوم بودن نیست . در این دلیل گفته شده است كه پیامبران آمده اند با تزكیه و تربیت مردم « افراد مستعد را تا آخرین مرحله كمال انسانی برسانند » این درست است، اما ضرورتی ندارد كه پیامبران ، خود به چنین مرحله ای      ( یعنی آخرین مرحله كمال انسانی ) رسیده باشند تا بتوانند دست انسانها را گرفته و از پله های كمال بالا ببرند. چرا كه خود پیامبران می‌توانند در حال پیمودن مراحل كمال باشند و سرعت سیرشان هم ـ به دلیل خاص الهی ـ از دیگران بالاتر باشد. آیا در چنین فرضی ، آنها نمی‌‌توانند مردم را هدایت و راهبری كرده و دست افراد مستعد را گرفته و از پله‌های كمال بالا ببرند ؟ درست مثل معلمی‌كه دانش و سوادش در حد دیپلم بوده و در حال تدریس در مقطع راهنمایی است . چنین معلمی‌اگر خودش همواره در همان سطح باقی بماند و رشد نكند ، نمی‌‌تواند شاگردانش را تا مرحله‌ای بالاتر از دیپلم برساند. اما اگر به موازات تدریس ، خودش هم درس بخواند و پیشرفت كند و مدارج علمی‌را یكی پس از دیگری طی كند. می‌‌تواند شاگردانش را تا مراحل بالای دانشگاهی هم برساند. پس ضرورتی ندارد كه یك معلم حتما بالاترین مدارج علمی‌را طی كرده باشد تا بتواند به دانش آموزان دوره راهنمایی یا دبیرستان و حتی دانشگاه درس بدهد . اگر جاده دانش و معرفت را جاده‌ای بی‌انتها بدانیم، می‌‌توانیم فرض كنیم كه همواره كسانی در این جاده جلوتر و سریع تر از دیگران سیر می‌كنند، بدون اینكه به انتهای آن (یعنی علم به ماكان ومایكون ، و معرفت مصون از خطا ) رسیده باشند . در كمالات معنوی نیز داستان به همی‌ن قرار است . آنچه ضرورت دارد این است كه مربی بالاتر از شاگرد باشد و در ضمن خودش نیز در حال رشد و كمال و سیر مقامات معنوی باشد تا این برتری همی‌شه حفظ شود . اما این دلیل قسمت مكملی هم دارد:

افزون بر این ، اساساً نقش رفتار مربی در تربیت دیگران بسی مهمتر از نقش گفتار اوست و كسی كه از نظر رفتار ، نقصها و كمبودهایی داشته باشد ، گفتارش هم تاثیر مطلوب نمی‌‌بخشد . پس هنگامی‌هدف الهی از بعثت پیامبران به عنوان مربیان جامعه ، بطور كامل تحقق می‌‌یابد كه ایشان از هر گونه لغزش در گفتار و كردارشان مصون باشند.[9]

باز هم در نقد این دلیل می‌‌گوییم اگر نقصها و كمبودها زیاد باشند و مربی خودش مكرراً و به دفعات مرتكب اعمال زشت و رفتارهای دون شأن یك مربی شود ، گفتارش تاثیر مطلوب را نخواهد داشت اما اگر این موارد بسیار كم و بطور استثنایی و آن هم از روی سهو و نسیان پیش بیاید ، مانع از آن نخواهد شد كه گفتار مربی تاثیر مطلوب داشته باشد .

 تا اینجا ادله عقلی عصمت بیشتر بر روی ضرورت مصونیت از گناهان و اعمال زشت و ناپسند تاكید داشتند . اما عالمان شیعه برای اثبات ضرورت عصمت و مصونیت از خطا و لغزش در امور زندگی فردی و اجتماعی و حتی مسائل عادی و پیش پا افتاده زندگی خانوادگی و خصوصی نیز ادله‌ای اقامه كرده اند كه به یك نمونه آن اشاره می‌‌كنیم :

درذهن غالب افراد ، خطا در اینگونه مسائل با خطا در احكام دینی ملازمه دارد. در نتیجه ارتكاب خطا در این مسائل ، اطمی‌نان مردم را نسبت به شخص پیامبر خدشه دار ساخته و نهایتا مایه خدشه دار شدن غرض بعثت می‌گردد.[10]

منظور این است كه اگر پیامبر در مسائل عادی زندگی و یا در مسائل اجتماعی ، خطا كند ، مردم او را جایزالخطا دانسته و نسبت به تعالیم دینی او هم شك می‌كنند و از خود می‌پرسند: از كجا معلوم كه در اینجا هم خطا نكرده باشد . پس لازم است كه پیامبر (و امام) در همه ماحل و شؤون زندگی فردی و اجتماعی از هرگونه خطا و لغزش و سهو و نسیان مصون باشد . زیرا هر گونه خطا و سهو و نسیانی ، ممكن است از طرف مردم به تعالیم دینی او هم تسری داده شود و بدین ترتیب اعتماد مردم از او سلب گردد . اما این استدلال هنگامی‌درست است كه پیامبران مدعی باشند كه منشأ تمام حركات و سكنات و گفتار و كردارشان وحی الهی است . آری در چنین صورتی اگر مردم در امور زندگی شخصی یا اجتماعی پیامبر خطا و لغزشی را مشاهده كنند، با خود خواهند گفت كه از كجا معلوم در تعالیم دینی او هم اشتباهی رخ نداده باشد. اما اگر پیامبران چنین ادعایی نداشته باشند و به مردم بگویند كه فقط احكام الهی و حقایق دینی به ما وحی  می‌‌شود ، اما زندگی روزمرة ما مانند همه انسانهای دیگر است ، هیچگاه مردم حكم این دو مورد را پا هم خلط نمی‌‌كنند و بین این دو حوزه تفكیك قائل می‌‌شوند و آنچه در عالم واقع رخ داده است نیز همی‌ن است كه پیامبران ، مدعی آوردن تعالیم دینی از طرف خدا و از طریق وحی بوده‌اند و هرگز ادعا نكرده اند كه در مسائل عادی زندگی نیز به آنها وحی می‌شود. مردم نیز می‌دانند كه پیامبران امور عادی زندگی را با اتكاء به عقل عرفی و دانش و تجربه بشری انجام می‌دهند و لذا خطا و لغزش در این امور را طبیعی می‌دانند . در جنگ احد ، نظر بسیاری از اصحاب و یاران پیامبر (ص) این بود كه ایشان در انتخاب تاكتیك جنگی اشتباه می‌كنند و كار درست این اس كه از شهر خارج شده و در منطقه كوه احد با دشمن درگیر شوند . این اصحاب بزرگ ، با آنكه پیامبر (ص) را در امور زندگی فردی و اجتماعی و حكومتی و … جایز الخطا می‌دانستند ، اما به پیامبری او هم ایمان داشتند . شیخ صدوق ـ عالم بزرگ شیعه ـ معتقد است كه پیامبر (ص) در مواردی (در هنگام نماز ) دچار سهو شده است ، اما باز هم به نبوت پیامبر (ص) اعتماد دارد . از مجموع مطالبی كه در نقد ادله عقلی ضرورت عصمت انبیاء (در دوران نبوت ) گفتیم به راحتی می‌توان نظریه كسانی را كه می‌گویند عصمت انبیاء قبل از نبوت و حتی در دوران كودكی ضرورت دارد، نیز نقد كرد . دلیل آنها چنین است :

اگر انسانی پاسی از عمر خود را در گناه و گمراهی صرف كند و سپس پرچم هدایت را به دست گیرد ، چندان مورد اعتماد مردم قرار نمی‌گیرد ولی كسی كه از آغاز عمر از هر گونه آلودگی پیراسته بوده، به خوبی قادر به جلب اعتماد مردم خواهد بود . علاوه غرض ورزان و منكران رسالت می‌توانند به سادگی روی گذشته های تاریك وی انگشت نهاده وبه ترور شخصیت و مخدوش ساختن پیام وی بپردازند .[11]

آری اگر كسی نیمی‌از عمر خود را در گناه و گمراهی صرف كند و مردم او را به عنوان یك شخص فاسق و گناهكار و آلوده به زشتیها و رذائل اخلاقی مانند غرور و تكبر و خودخواهی و حرص و طمع مال دنیا و حب ریاست و مقام و…. بشناسند هیچگاه دعوی او مبنی بر نبوت را نمی‌پذیرند . اما آیا امر دایر است بین اینكه شخص یا معصوم باشد یا این چنین غرق در گناه و آلودگی؟ آیا جز این دو حالت ، حالتهای دیگری وجود ندارد و در اینجا با یك حصر عقلی مواجه هستیم ؟ سؤال این است كه اگر شخصی معصوم نباشد اما در بین مردم شخصیتی موجه و در آراستگی به فضائل و پیراستگی از رذائل اخلاقی و دوری از اعمال زشت و ناپسند ، از سطح عموم مردم بالاتر باشد و مردم از او صداقتها ، خوبیها ، پاكیها و محبتها دیده باشند و علاوه بر اینها برای اثبات دعوی خود ، معجزه هم بیاورد ، آیا دعوی او مبنی بر پیامبری و رسالت ، عقیم و بی اثر خواهد ماند ؟ راستی چرا در این ادله ، اهمی‌ت و نقش معجزه دراثبات دعوی نبوت و همی‌نطور جاذبه معنوی پیامبران و جایگاهی كه در دل مردم دارند نادیده گرفته می‌شود؟ منظور از گذشته‌های تاریك كه پیامبران باید فاقد آن باشند تا ترور شخصیت نشوند چیست ؟ اگر اشتهار به ظلم و فساد و حرام خواری و … است ، كسی منكر این نیست كه اینها همه نقاط تاریك و قابل استناد جهت ترور شخصیت است ( و البته خداوند هم خودش می‌داند كه پیامبرش را از بین چه كسانی انتخاب كند تا چنین مشكلی پیش نیاید) اما ارتكاب معدودی گناه كوچك در گذشته آن هم نه بطور عمد بلكه از روی سهو و فراموشی را چگونه می‌توان به عنوان «گذشته‌های تاریك » یادكرد ( مخصوصا اگر این گناهان در زمان كودكی یا نوجوانی از انسان سرزده باشد) آیا اگر واقعا معلوم شود كه یك پیامبر ، دردوران كودكی (مثلا هفت سالگی ) در یك مورد دروغ گفته است ، باید اكنون هم ادعای پیامبری او را انكار كنیم ، حتی اگر در دوران بلوغ و رشد و جوانی اش انسانی فاضل و پاك و صدیق و امانتدار بوده وبرای رسالتش نیز معجزه آورده و جاذبه معنوی اش دل ما را ربوده و زیبایی تعالیمش عقل ما را مدهوش خود ساخته است ؟ آیا واقعا در اثر یك دروغ كوچك كه در دوران طفولیت مرتكب آن شده است ، تعالیم حیاتبخش او بی اثر می‌شود ؟


 ادله نقلی عصمت پیامبران ( و امامان ) :

دلیل اول . « قرآن كریم گروهی از انسانها را مخلص ( خالص شده برای خدا ) نامی‌ده است، كه حتی ابلیس طمعی در گمراه كردن ایشان نداشته و ندارد و در آنجا كه سوگند یاد كرده كه همه فرزندان آدم را گمراه كند ، مخلصین را استثنا كرده است . چنانكه در آیه 82 و 83 از سورة ص از قول وی می‌فرماید: قال فبعزتك لاغوینهم اجمعین الا عبادك منهم المخلصین و بی شك طمع نداشتن ابلیس در گمراهی ایشان به خاطر مصونیتی است كه از گمراهی و آلودگی دارند و گر نه دشمنی وی شامل ایشان هم می‌شود و در صورتی كه امكان می‌داشت هرگز از گمراه كردن ایشان دست بر نمی‌داشت . بنابراین مخلص مساوی با معصوم خواهد بود و هر چند دلیلی بر اختصاص این صفت به انبیاء علیهم السلام نداریم ولی بدون تردید شامل ایشان می‌شود . چنانكه قرآن كریم تعدادی از انبیاء را از مخلصین شمرده و نیز علت مصونیت حضرت یوسف را كه در سخت ترین شرایط لغزش قرار گرفته بود ، مخلص بودن وی دانسته است . ( سوره یوسف آیه 24[12])

سه اشكال عمده در این استدلال به چشم می‌خورد كه در ذیل می‌آید :

1- مفاد آیات مذكور بیش از این نیست كه در می‌ان بندگان خدا ، هستند انسانهایی كه مخلص بوده و شیطان نمی‌تواند آنها را فریب دهد و لذا این انسانها مرتكب گناه نمی‌‌شوند . اما آیا همه پیامبران ( و امامان ) مخلص هستند یا نه ، این آیات در این مورد چیزی نمی‌گویند . پس با تمسك به این آیات نمی‌توان مصونیت همه پیامبران گناه را اثبات كرد . اتفاقا آیات فراوانی در قرآن وجود دارد كه صراحتا گناهانی را به پیامبران نسبت می‌دهند و ما در آینده به بعضی از این آیات اشاره خواهیم كرد.

2- این آیات حداكثر ، مصونیت بعضی از انسانها ( یعنی همان مخلصین ) از گناهان عمدی را اثبات می‌كند نه گناهان سهوی ( و نه خطا و لغزش در امور زندگی فردی و اجتماعی ). نمی‌توان اثبات كرد كه سهو و نسیانی كه گاهی باعث ارتكاب گناه می‌شود ، همواره در اثر اغوای شیطان حاصل می‌شود . پس حتی اگر شیطان ازكسی قطع امید كند، و او را وسوسه نكند باز ممكن است در اثر سهو و نسیانی كه عاملش چیزی به غیر از شیطان است مرتكب گناه شود . خطا و اشتباه در امور زندگی فردی و اجتماعی هم (حداقل در بعضی موارد ) ربطی به اغوای شیطان ندارد و لذا حتی اگر شیطان وجود هم نداشته باشد ، باز ممكن است انسان دچار خطا و اشتباه در مسائل مربوط به زندگی شود . می‌بینیم كه در اینجا دلیل اخص از مدعاست .

3- نه این آیات و نه آیاتی كه بعضی از پیامبران را از مخلصین نام می‌برد ، هیچكدام دلالتی بر این ندارند كه پیامبران در تمام طول عمر خود ( قبل از نبوت و حتی در زمان كودكی )، مخلص بوده اند . معنای مخلص «خالص شده » است ، نه «خالص به دنیا آمده».

دلیل دوم. قرآن كریم اطاعت از پیامبران را بطور مطلق لازم دانسته و از جمله آیه 63 از سوره نساء می‌فرماید : و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله و اطاعت مطلق از ایشان در صورتی صحیح است كه در راستای اطاعت از خدا باشد و پیروی از آنها منافاتی با اطاعت از خدای متعال نداشته باشد و گر نه امر به اطاعت مطلق از خدای متعال و اطاعت مطلق از كسانی كه در معرض خطا و انحراف باشند ، موجب تناقض خواهد بود.[13]

این دلیل نیز نقاط ضعف فراوانی دارد كه در ذیل به چند مورد اشاره می‌كنیم :

1 . این دلیل ضرورت عصمت پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی و تعالیم دینی به مردم را اثبات می‌كند نه مصونیت آنها در برابر هر گونه گناه و خطا و لغزش ( حتی در امور زندگی فردی و اجتماعی ) . چرا كه پیروی از پیامبران به معنای پیروی از فرامی‌ن آنها در حوزه دین و تعالیم وحیانی است نه در مسائل زندگی فردی و اجتماعی كه ربطی به دین ندارد : اما از این هم كه بگذریم ، تنها نتیجه منطقی كه از آیاتی نظیر آیه 63 از سوره نساء می‌توان گرفت این است كه پیامبران هیچگاه مردم را دعوت به كاری نمی‌كنند كه خلاف خواست و رضای خدا باشد . دستورات پیامبران ، همان دستورات خداست . اما از این آیات استنباط نمی‌شود كه آنان خودشان در پیروی از فرامی‌ن الهی دچار هیچگونه خطا و لغزش و گناهی ( چه عمدی و چه سهوی ) نمی‌‌شوند .ممكن است بگویید اگر پیامبران مرتكب گناه شوند ، الگو بودن خود را از دست می‌دهند و مردم نمی‌توانند آنان را الگوی خود قرار دهند و به آنها اقتداء كنند . قرآن از ما می‌خواهد پیامبران را الگو و مقتدای خود قرار دهیم و اگر آنان مرتكب خطا و گناه شوند ، در حقیقت خداوند از ما خواسته است كه شما هم خطا و گناه كنید و می‌دانیم كه چنین چیزی محال است . پاسخ این است كه معنای اقتداء و الگوبرداری این نیست كه هر یك از اعمال پیامبر را به صورت منفرد و جدا از مكتب فكری او طوطی وار تقلید كنیم . اقتداء به این معنی است كه دستورات ، تعالیم و راهنمایی‌های پیامبر را چراغ راه خود قرار داده و او را در عمل به همین تعالیم و دستورات ، الگوی خود قرار دهیم . به عبارت دیگر مفاد آیات فوق ، اطاعت از دستورات پیامبران است نه تقلید طوطی وار از تك تك اعمال و حركات آنها. پیداست كه اولا هیچگاه پیامبران ، ما را به گناه فرا نمی‌خوانند ( و این البته بامعصوم بودن خودشان فرق دارد ) و ثانیا خودشان نیز همواره سعی می‌كنند رعایت همی‌ن دستورات را بكنند و تا آنجا كه در حد توانشان است، مرتكب گناهی نشوند و اگر احیانا در موارد معدودی آن هم از روی سهوو فراموشی ، مرتكب گناهی شوند ، بر طبق تعالیم خود ، فورا توبه و استغفار می‌كنند ( همانطور كه در آیات فراوانی توبه ها و استغفارهای پیامبران ذكر شده است ) و اقتدای ما به رسولان الهی نیز همی‌ن است كه مانند آنان حتی الامكان سعی كنیم مرتكب گناهی نشویم و اگر پایمان لغزید و گناه كردیم كردیم مانند آنها ( و به بنا تعالیمشان ) فورا توبه و استغفار كرده و گناهمان را به طریق مقتضی جبران كنیم . اقتداء به پیامبر به این معنی نیست كه اگر مثلا در جایی دیدیم او عصبانی شد و نتوانست خود را كنترل كند و فرضاً بر سر همسر خود فریاد كشید ، ما هم بلافاصله عصبانی شده و بر سر همسرمان فریاد بزنیم ! اقتداء به این معنی است كه اولا با تعالیم او  در مورد محبت به همسر و رعایت احترام و حقوق او و گذشت و چشم پوشی از خطاهایش آشنا شده و رفتار عمومی‌آن حضرت با همسرانش را مورد مطالعه قرار داده و ما نیز با همسرمان همانگونه باشیم . پیداست كه پیامبر ممكن است در اثر سهو و فراموشی ( كه امری طبیعی است ) مرتكب خطا یا گناهی شود. اما این به هیچ وجه ناقض دستورات و تعالیم او نیست. زیرا پیامبر هیچگاه نگفته است كه شما به هیچ وجه حق ندارید هیچ گناهی حتی از روی سهو و فراموشی انجام دهید. چرا كه این ، تكلیف مالایطاق است و در اینصورت اگر خودش حتی از روی سهو و فراموشی مرتكب گناه یا خطایی شود ، تناقض رخ می‌نماید . آنچه پیامبر از ما می‌خواهد، این است كه همواره به یاد خدا و قیامت باشیم و از گناهان دوری كنیم و سعی كنیم كه عمدا مرتكب گناهی نشویم؛ اما اگر پایمان لغزید و فریب شیطان را خوردیم و گناهی كردیم باید توبه و استغفار كرده و در تدارك جبران آن گناه باشیم . به عبارتی دیگر اقتداء به رسول اقتداء به سیره عملی اوست، نه تقلید طوطی وار از تك تك اعمال او بدون در نظر گرفتن روح تعالیم و دستوراتش . سیره عملی یعنی نظم عمومی‌ای كه بر زندگی پیامبر حاكم است . به عنوان مثال ، نماز اول وقت خواندن جزئی از برنامه زندگی پیامبر اسلام (ص) بود . یعنی آن حضرت همواره سعی می‌كرد نمازش را در اول وقت ( آن هم به جماعت ) بخواند و بنا را همیشه بر نماز اول وقت می‌گذاشت . اما ممكن بود گاهی در اثر مشكلات خاصی و یا در اثر سهو و فراموشی ، نمازش از وقت فضیلت بگذرد . حال اقتداء به آن حضرت بدین معنی نیست كه ببینیم به عنوان مثال ایشان امروز در چه ساعتی نماز می‌خواند و آنگاه ما هم در همان ساعت بخوانیم و یا اینكه اگر او امروز به دلیل مشكلاتی كه دارد و یا در اثر سهو و فراموشی در نماز جماعت شركت نكرده است ، ما نیز نماز جماعت را رها كرده و نماز نخوانیم و یا به صورت فرادی بخوانیم . اقتداء به پیامبر اقتداء به قواعد زندگی و گفتار و كردارش است نه تقلید از مصادیق یا استثناء ها  . از اینجا معلوم می‌شود كه « اسوه حسنه » بودن پیامبر هم به معنی معصوم بودن او نیست بلكه به این معنی است كه پیامبر (ص) ، بهترین الگوی ما مسلمانان است، همی‌ن و بس . یعنی او در عبادت و بندگی خدا و انجام واجبات و دوری از گناهان و آراسته شدن به فضائل اخلاقی و پیراسته شدن از رذائل اخلاقی ، و سرعت گرفتن بسوی خیرات ، گوی سبقت را از همگان ربوده و ما پیروان آن حضرت باید اورا الگوی خود قرار دهیم و به دنبال او حركت كنیم تا راه سعادت را گم نكنیم . اطاعت از پیامبران هم اطاعت از فرامین آنهاست ( و آنها هیچگاه فرمان گناه صادر نمی‌كنند) نه تقلید از حركات و سكنات آنها به صورت مصداقی و موردی .

2. فرض كنیم آیاتی كه ما را امر به اطاعت از رسولان الهی می‌كنند ، دلیل قاطعی باشند بر اینكه رسولان الهی معصومند . از طرفی بنا به نظر شیعه، معنای «اولی الامر» در آیه 59 سوره نساء امامان دوازده گانه شیعه است و چون در آن آیه، اطاعت از اولی امر در كنار اطاعت از خد و رسول آمده و علاوه بر آن پیامبر (ص) نیز در حدیث ثقلین ، ما را امر به اطاعت از عترت پاكش نموده ، پس امامان شیعه باید معصوم باشند . بسیار خوب ، می‌پرسیم مگر امامان معصوم به پیروان خود دستور نداده اند كه در زمان غیبت ، فقها و راویان احادیث را مرجع و الگوی خود قرار دهند و تعالیم امامان معصوم را از زبان آنان بشنوند و از آنان اطاعت كنند ؟ بدون شك پاسخ عالمان شیعه به این سئوال مثبت است . حال می‌گوییم اگر چنین است باید فقها هم معصوم باشند . چرا كه اگر فقها معصوم نباشند هیچگاه امام معصوم، ( كه به اعتقاد شیعه ، كلامش همسنگ كلام خدا و رسول است و همان حجیت را دارد ) شیعیان خود را امر به اطاعت از آنها نمی‌كند ! این تناقض چگونه حل می‌شود ؟ ممكن است بگویید كه منظور امامان ، اطاعت مطلق از فقها نیست بلكه اطاعت درچار چوب قرآن و سنت پیامبر (ص) است . اما اولاً چنین چیزی در متن روایات مذكور وجود ندارد و ثانیا اگر بنا را بر تفكرات رایج شیعه بگذاریم ، مگر مردم  سر در می‌آوردند كه كتاب و سنت چیست و چه می‌گوید، تا از فقها در چارچوب آن اطاعت كنند ؟ ( اگر چنین بود نیازی به اطاعت از فقها نبود چرا كه مردم ، خود فقیه بودند ) بر طبق درك عموم فقهای شیعه از همین روایات ، مردم تعالیم دین و معنای كتاب و سنت را باید از فقها بگیرند. پس چگونه می‌توانند برای اطاعت از فقها چار چوب تعیین كنند ؟ چار چوب را خود فقها تعیین می‌كنند . به عبارتی دیگر این پاسخ ، ما را با دور منطقی مواجه می‌كند و از حل مشكل عاجز است . پس با توجه به اینكه اینگونه استدلالها ، توابع و لوازم باطلی دارند ، نمی‌توان به آنها اعتنا كرد .

دلیل سوم . «قرآن كریم مناصب الهی را اختصاص به كسانی داده است كه آلوده به ظلم نباشند و در پاسخ حضرت ابراهیم (ع) كه  منصب امامت را برای فرزندانش درخواست كرده بود می‌فرماید لا ینال عندی الظالمین و می‌دانیم كه هر گناهی دست كم ظلم به نفس است و هر گناهكاری در عرف قرآن كریم ظالم نامی‌ده می‌شود . پس پیامبران یعنی صاحبان منصب الهی نبوت و رسالت هم منزه از هر گونه ظلم و گناهی خواهند[14]

اشكالات مهم این استدلال :

1- بهتر است ابتدا آیه ای را كه در این استدلال مورد استناد قرار گرفته است، بیاوریم . آیه چنین است :

«و اذبتلی ابراهیم ربه بكلمات فاتمهن قال انی جاعلك للناس اماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین »[15]

«و چون ابراهیم را پروردگارش با كلماتی آزمود و او آن همه را به اتمام رسانید ، ]خداوند به او [ فرمود: من تو را پیشوای مرد م قرار دادم . ]ابراهیم [پرسید: از دودمانم ]چطور[؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی‌رسد.»

بر طبق آنچه در تفاسیر معتبر شیعه ( مانند المی‌زان ) آمده ، این آیه مربوط به دوران كهولت و اواخر عمر حضرت ابراهیم است و پیش از آن ، حضرت ابراهیم ، پیامبر (نبی) بوده و بعد از اینكه خداوند آن حضرت را در معرض امتحانات گوناگون الهی ( از جمله داستان ذبح اسماعیل ، شكستن بت ها و مبارزه با نمرود ) قرار داد و او نیز از همه این امتحانات پیروز و سربلند بیرون آمد ، خداوند او را به مقام امامت (پیشوایی ) رساند .یعنی پیش از آن ، حضرت ابراهیم نبی بوده ، اما امام نبوده است . بر طبق این آیه امامت، مقامی‌بالاتر و برتر از نبوت است . یعنی چه بسا شخصی نبی باشد اما امام نباشد.[16]

حال كافی است یك بار دیگر استدلال مورد نظر را مرور نظر كنیم تا ضعف و ناتوانی آن را در اثبات عصمت پیامبران ( و امامان ) دریابیم . ایه مورد نظر بیش از این نمی‌گوید كه مقام امات به ظالم نمی‌رسد . یعنی ظالم نمی‌تواند ( و یا حق ندارد) پیشوای مردم باشد . از این سخن ، چگونه می‌توان استنباط كرد كه همه پیامبران در همه طول عمر ( حتی كودكی ) از هر گونه گناه و خطایی ( حتی از روی سهو و فراموشی ) مصون بوده اند ؟ اولاً اگر قرار باشد این آیه عصمتی را برای كسی اثبات كند ، فقط برای آن دسته از پیامبرانی است كه به مقام امامت رسیده‌اند، نه همه پیامبران . ثانیا حتی اگر ظلم و گناه را دو مفهوم مساوی بگیریم ، بر طبق این آیه ، عصمت از گناه آنهم فقط برای پیامبرانی كه به مقام امامت رسیده اند ، اثبات می‌شود نه عصمت از خطا و لغزش در امور زندگی فردی و اجتماعی . چرا كه خطا و اشتباه مساوی ظلم نیست .

2 . قرآن به زبان مردم سخن می‌گوید و غفلت از این نكته اشتباه بزرگی است . در عرف مردم ، ظالم به كسی می‌گویند كه حق دیگران را ضایع و به مردم ظلم و ستم می‌كند . حتی شرك نیز كه در قرآن «ظلم بزرگ » نامی‌ده شده است ، زیر پا گذاشتن حق خداوند ( در بندگی ) است . مردم هیچگاه كسی را كه ظلمی‌در حق دیگران مرتكب نشده است، ظالم نمی‌نامند . حتی اگر آن شخص با انجام بعضی گناهان به خود ظلم كرده باشد . به عبارت دیگر در عرف مردم ؛ ظالم متضاد عادل است نه معصوم . امام باید عادل باشد و عدالت یعنی رعایت حق و حقوق مردم و اگر بخواهیم معنای عدالت را از این سطح بالاتر ببریم می‌توانیم عدم ارتكاب گناه از روی عمد را هم به آن اضافه كنیم . آنگاه آیه مذكور ، حداكثر مصونیت از گناه عمدی را در پیامبرانی كه به مقام امامت رسیده اند اثبات می‌كند ، همین و بس .حال اگر در این آیه ، معنای ظالم را عام و مطلق حساب كنیم و شخصی را كه به دلیل انجام گناه مرتكب ظلم به نفس شده است نیز داخل در آن بدانیم ، به این تناقض می‌رسیم كه اگر عهد خداوند به ظالم نمی‌رسد و كسی كه ظلم به نفس كند هم ظالم است ، پس چگونه است كه به عنوان مثال حضرت موسی (ع) به مقام نبوت و امامت و پیشوایی بنی اسرائیل رسید، در حالی كه بر طبق آیه 16 سوره قصص ، مرتكب ظلم به نفس شده بود ؟


جهت دریافت فایل  تعریف و اثبات عصمت پیامبران وامامان لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 4,900 تومان

خرید

برچسب ها : تعریف و اثبات عصمت پیامبران وامامان , اثبات عصمت پیامبران وامامان , امامان , عصمت پیامبران , معارف , الهیات , توبه و استغفار , دانلود تعریف و اثبات عصمت پیامبران وامامان , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر