مقاله بررسی تبیین نظری مدل نیازمندار شخصیت و عقبماندگی ذهنی ماهیت و ابعاد در 67 صفحه ورد قابل ویرایش
قیمت فایل فقط 4,000 تومان
مقاله بررسی تبیین نظری مدل نیازمندار شخصیت و عقبماندگی ذهنی ماهیت و ابعاد در 67 صفحه ورد قابل ویرایش
چكیده:
هدف مقاله حاضر كشف شخصیت افراد عقب مانده ذهنی و تبیین آن بر پایه یك مدل نیاز مدار شخصیت كه شامل مولفه هایی چون منابع، نیازها و ارزشها است، میباشد. كودكان عقب مانده ذهنی به اقتضاء مراحل رشد و تحول در طی زندگی نوعاً با تكالیفی روبرو میشوند كه برایشان آن قدر مشكل است كه از انجام آن ناتوانند و لذت نمی برند. به نظر می رسد برای این كودكان، انجام اموری كه به نظر بسیاری سخت می رسد، پاداش درونی ناچیزی وجود دارد. موقعیت های زندگی برای بسیاری از آنها چنان تكالیف سختی تدارك می بیند، كه موجب ایجاد احساس ناكامی و شكست های پی در پی می گردد. قرار گرفتن آنها در حاشیه زندگی افراد عادی با همه فشارهایی كه برای سازگاری و منفعل سازی آنها اعمال می كند، این روند را شدت می بخشد تا جایی كه به احساس شایستگی و عزت نفس آنها آسیب های جدی وارد می سازد. اساساً كودكانی كه شكست، ناكامی و عزت نفس پایین بیشتری را تجربه می كنند، معمولاً برای اداره امور خود، روش هایی را یاد می گیرند كه فاقد كارآمدی مناسب است. از این رو ممكن است از هر شیوه ای كه به تخفیف مصیبت ناشی از آنچه «محرومیت از موفقیت» نامیده می شود، استقبال كنند.
پس مسأله اصلی این است كه اگر زندگی در جامعه ما، چنین اثراتی بر كودكان عقب مانده ذهنی دارد، چگونه میتوان امور را به گونه ای تغییر دهیم كه اثرات نامساعد آن به حداقل برسد؟ آیا میتوان محیط را چنان مرتب كرد كه موجب شكست و آشفتگی در آنها نگردد؟ از این رو اگر بتوان كودكان عقب مانده ذهنی را در برابر ضربات احتمالی كه به عزت نفس شان وارد میشود تقویت كرد و یا مصون نگه داشت در این صورت میتوان گامی نویدبخش در برنامهریزی، توان بخشی و بهداشت روانی آنان برداشت.
واژه های كلیدی: تبیین، مدل، نیازمدار، شخصیت، عقب ماندگی ذهنی
مقدمه
تمركز بر موضوع عقب ماندگی ذهنی با تاكید بر جنبه شناختی آن، یعنی ماهیت تاخیر تا ناتوانی عقلی و تاثیر آن بر سازگاری عمومی طی یك قرن گذشته باعث شده كه جنبه عاطفی یا هیجانی آن مورد غفلت قرار گیرد. لذا در مقاله حاضر از این جنبه فرد عقب مانده را به عنوان شخصی در نظر می گیریم كه مانند افراد عادی می تواند تجربیات شادی یا غمگینی داشته باشد. نتیجة یك مطالعه در مورد بزرگسالانی كه در موسسات نگهداری می شدند و اكنون در جامعه زندگی می كنند (آدامز و كریستنسون، 2000) نشان داده است كه آنها به زندگی لذتبخش علاقه نشان می دهند. كار به همین جا خاتمه نمی یابد، و آنها تمایل گستردهای به تفریحات، سرگرمی ها، دوستیابی، و خانواده نشان می دهند. این تمایلات بیانگر این موضوع است كه ما باید دربارة ماهیت وضعیتٍ این انسان به عنوان یك فرد نگاه كنیم. برداشت ما از شخصیت افراد عقب مانده بر پایه مدلی است كه نیازهای جسمانی و روانی اساسی آدمیان، چه سالم و چه ناتوان، را توصیف می كند و نحوه تاثیرپذیری این نیازها را از ناتوانی بررسی می نماید. بر اساس نتایج به دست آمده از نظریه های شخصیت كه علاقه خاصی به خویشتن و انگیزش در انسان دارند (مثلاً دسی و ریان، 1990) این مدل شخصیت توجه خاصی به عزت نفس به عنوان بر انگیزانندة رفتار دارد. مقاله حاضر یك مدل نیاز مدار شخصیت و نحوة تاثیرپذیری این نیازها از عقب ماندگی ذهنی را مورد بحث و تبیین قرار میدهد.
خود شخصیت
منطق ارایة یك مدل شخصیت
ارایه یك مدل شخصیتی ویژهِ افراد عقب مانده ذهنی برپایه شرایط، ویژگیها و محدودیتهایی آنها چه منطقی می تواند داشته باشد؟ پاسخ به این سئوال در سودمندی آن برای درك رفتار افراد مبتلا به اختلال و به ویژه، مشكلات رفتاری آنها نهفته است. این مدل برای درك و شناسایی این موضوع كه مشكلات رفتاری آنها، مانند مشكلات ما، معمولاً حاصل ناكامی مزمن در ارضای نیازهای زیستی و روانی اساس است، كفایت میكند. اگر چه، نظریة شخصیت رفتار مدار، یعنی كانون رویكرد درمانی ما، حساسیت لازم را برای درك این موضوع كه چگونه ابعادی نظیر پیشایندها و پیامدها بر رفتار اثر می گذارند، ایجاد میكند، اما در پی تبیین این نكته نیست كه چرا این عناصر اینقدر اهمیت دارند. سرانجام، در پی تبیین ماهیت پاداش دهنده یا تنبیهی آنها نیز نیست. به منظور درك این نكته كه چرا پیامدها یا وابستگی هایی معین پاداش دهنده یا تنبیه كننده، یا خنثی هستند باید به درك ماهیت انگیزشی آنها در ما توجه كرد. اگر چه هیچ نظریه شخصیت به تنهایی صاحب این «حقیقت» نیست (هال و لیندزی، 1970 نقل از باروف و اولی 1999)، حداقل به طریقی نظام دار از لحاظ مفهوم سازی رفتار هیچكدام از آنها در اولویت قرار ندارد. با وجود این، سهمی از این حقیقت در درك ما از خود و دیگران دخالت دارد. این سهم به عنوان صافی یا فیلتری عمل می كند كه توجه ما را هدایت می كند و عواملی را كه رفتار ما را برمی انگیزند روشن می نماید. همین موضوع درك فزایندة رفتار در همة ما، اعم از عقب مانده و سالم، است كه در مفهوم زیر از شخصیت ارایه می شود.
عناصر اساسی مدل
این مدل شخصیت نوع انسان را بر حسب سه موضوع مدنظر قرار می دهد: منابع، نیازها و ارزش ها. هر كدام از آنها به طور جداگانه و مختصر در زیر مورد بحث قرار می گیرند (باروف3 و اولی4 2004)
منابع
منابع به ظرفیت ها یا توانایی ما اشاره دارد و به پنج مقوله تقسیم می شود. این مقولات عبارتند از: هوش؛ مهارت های ارتباطی؛ سلامتی، حواس، ومهارت های جسمانی؛ شخصیت- مزاج، هیجان ها، و منش؛ و درك هنری و معنوی گرایی.
§ هوش: هوش معادل توانایی یادگیری، استدلال، دانش و مساله گشایی است.
§ مهارت های ارتباطی: این مقوله از توانایی ها به استعداد ما در درك خود اكثراً از طریق گفتار، و همچنین نوشتار، اداء و اطوارها، زبان اشاره ای، سبك های ادبی، شعر، هنر، رقص و موسیقی دلالت دارد.
§ سلامتی، حواس، ومهارت های جسمانی: این مقوله به خود «جسمانی» ما- وضعیت سلامتی؛ سالم بودن حواس، مخصوصاً بینایی و شنوایی، سالم بودن دست و پاها، بازو و انگشتان، و ویژگی هایی نظیر قدرت، مقاومت، سرعت، و هماهنگی مربوط می شود.
§ شخصیت- مزاج ها، هیجان ها، و منش: مزاج ها، هیجان ها، و منش به عنوان اجزاء اصلی آنچه كه ما آن را «شخصیت» می نامیم تشكیل می دهند. می توان شخصیت را به عنوان یك منبع، یك ظرفیت یا سبك انطباقی در نظر گرفت كه موجب كنار آمدن در زندگی روزمره و دائمی در تعامل های اجتماعی می شود. بر این اساس می توان شخصیت را «خوب» یا «انطباقی» و «بد» یا «غیرانطباقی» در نظر گرفت. اجزاء شخصیت به عنوان یك منبع در زیر توصیف می شوند.
§ مزاج ها: این مولفه به رفتارهایی اشاره دارد كه در نوزادان و خردسالان دیده میشود. فرض بر این است كه مزاج ها اساس زیستی دارند و نسبتاً مستقل از شیوههای فرزندپروری هستند. ظاهراً نوزادان و كودكان از همان بدو تولد از لحاظ فعالیتهای حركتی، تحریك پذیری، حواس پرتی، الگوهای خواب و هشیاری، و پاسخ به موقعیت های تازه با هم تفاوت دارند (كاگان، 1981). بر پایة این ابعاد، می توان تمایزهای گسترده ای بین نوزادان پرسرو صدا، دشوار یا راحت ترسیم كرد. نوزادان راحت از همان هفته های اول خوشحال، آرام و از لحاظ خواب و خوراك قابل پیش بینی اند. نوازادن دشوار تحریك پذیرتر، ناراحت و غیرقابل پیش بینی اند (توماس و چس 1986). در كودكان اخیر، مزاج به عنوان عامل تبیین كنندة تفاوت در واكنش نشان دادن به موقعیت های جدید، به اضافه خجالتی بودن و بازداری یا خود جوشی و نابازداری در نظر گرفته می شود. همچنین به نظر می رسد كه مزاج به سبك های مساله گشایی- مثلاً كودك تكانشی تا كودك صبور نیز موثر است (كاگان، 1981).
هیجان ها:
هیجان ها حالت های عاطفی یا احساس هایی كه عموماً می توانند به عنوان احساس هایی خوشایند (مثبت) یا ناخوشایند (منفی) طبقه بندی شوند. هیجان ها تجلی تفسیرهای ما از رویدادهایی هستند كه آنها را برای بهزیستی و عزت نفس مناسب در نظر می گیریم. تجربیاتی كه ما از آنها تفسیری هیجانی داریم خنثی نیستند؛ بلكه آنها منابع بالقوه سودمندی یا تهدید، شادی یا غم را تشكیل می دهند. تجربیاتی كه به طور باقوه تهدید كننده یا آسیب از در نظر گرفته میشوند، هیجان هایی نظیر خشم، اضطراب، ترس، گناه، شرمندگی، غم، حسادت، غبطه و تنفر را برمی انگیزند. تجربیاتی كه به طور بالقوه سودمند هستند و احساساتی نظیر لذت، غرور، قدرشناسی، و عشق را خلق میكنند (لازاروس، 1991).
منش: منش به «الگوهای رفتاری» ثابت به همان شكلی كه در موقعیت هایی متنوع ظاهر میشوند اشاره دارد. رویكردهای تحلیل عاملی پنج عامل شخصیتی عمده را مشخص كردهاند كه عبارتند از: ثبات هیجانی، برونگرایی، گشودگی، رضایت مندی، و وظیفهشناسی (مك رای و كوستاو، 1986). هر یك از عوامل به شكل دو قطبی مطرح میشود.
به كار بستن مدل شخصیت در افراد عقب ماندة ذهنی
«منابع» و عقب ماندگی ذهنی
تعریف «ناتوانی»
در این مدل شخصیت، وضعیت های معلولیت یا ناتوانی به عنوان محدودیت هایی از لحاظ منابع در نظر گرفته میشوند كه با انجام تكالیف تحولی متناسب با سن تداخل ایجاد میكنند. چون همة ما تا حدی دچار محدودیت هستیم، و ماهیت تجربة انسانی كامل نیست، بنابراین برای كسانی كه نابغه هستند، خواه یك دانشجوی ممتاز در كلاس یا غلامرضا تختی روی تشك كشتی، ارزش قائل می شویم. با فرض اینكه محدودیت در منابع یا توانایی ها بهنجار است، ما ناتوانی را تنها به منابعی نسبت می دهیم، كه حتی با آموزش یا اصلاح (مثلاً استفاده از عینك)، جهت انجام تكالیف مربوط به رشد و تحول ناكافیاند.
تأثیر عقب ماندگی ذهنی بر منابع
هوش: همانطور كه در ابتدای این مقدمه اشاره شد، اختلال در این منبع است كه ماهیت اصلی ناتوانی موسوم به عقب ماندگی ذهنی را تشكیل میدهد. اشكال در یادیگری، در كاربرد اطلاعات موجود، ارزیابی و قضاوت همواره در كودكان خردسال دیده میشوند و همچنین مشكلات توجه و تمركز در آنها رایج است. مهارت های كلامی در مقایسه با مهارت های بینایی با شدت بیشتری تحت تأثیر قرار می گیرند و هر دو فرایند خبرپردازی و تصمیم گیری كند میشوند.
اگرچه برنامه های آموزشی عمدتاً بر منابع كودك بدون توجه به علت عقب ماندگی متمركز شده اند، اما شواهدی در مورد مشكلات شناختی وجود دارد كه با نشانگانهای زیستی ویژه ای مرتبط اند (هوداپ و دایكنز، 1994). در صورت وجود این اختلالات، معلم میتواند وجود آنها را اطلاع دهد. در زمینة هوش، مردان مبتلا به نشانگان X شكسته، شكل عقب ماندگی ارثی وابسته به جنس ضعف ویژه ای در یادآوری اطلاعات بینایی به صورت توالی یا ترتیبی نشان می دهند و در نشانگان داون، فرد مبتلا به آن عموماً اطلاعات دیداری را به مراتب سریعتر از اطلاعات كلامی پردازش میكند. (مانند، الیوت، ویكز، و گری، 1990 نقل از فلدمن، 2004).
مهارت ارتباطی: مشكلات زبانی در دو سطح دریافتی و بیانی در عقب ماندگی ذهنی بسیار رایج است. به طور كلی، گفتار از لحاظ ساختار ساده تر، با وضوح كمتر، و چنانچه میزان اختلال هوشی شدید یا عمیق باشد، محدود به جمله های كوتاه یا تك واژه ها است، در بسیاری از افراد عقب مانده های ذهنی عمیق، گفتار ابداً وجود ندارد. در بین افراد عقب مانده ها، مشكلات گفتار در مبتلایان به نشانگان داون برجستگی بیشتری دارد (مانند، دایكنز، هوداپ، 1994 نقل از فلدمن، 2004).
سلامت، حواس و مهارت جسمانی: زمانی كه مشكل خوشی با ناهنجاری زیستی آشكار مرتبط باشد، ممكن است مشكلات جسمی هم دیده شود. متداول ترین اختلال های جسمی همراه عبارتند از صرع و فلج مغزی، كه شیوع این دو از 15 تا 30 درصد عقب مانده ها را در برمی گیرد. نواقص حسی، بینایی و شنوایی در 10 تا 20 درصد آنها شایع است. مشكلات جسمی عمده معمولاً با اختلال شناختی همراه اند و در عقب مانده های ذهنی متوسط شایع است (باروف و اولی، 1999).
مزاج ها، هیجان و منش
مزاج: سطح فعالیت و میزان توجه: عقب ماندگی اغلب با سطوح بالایی از فعالیت حركتی، به ویژه در كودكان خردسال و كودكان سن مدرسه همراه است (كولر، ریچاردسون، كاتز، و مك لارن، 1983). كودك موسوم به بیش فعال كسی است كه به نظر می رسد همیشه در حال حركت است- همواره به اشیاء دست می زند، بی قرار و ناآرام است. رفتار او تكانشی است و بدون اندیشه دست به عمل می زند (مولیك، هامر، و دورا). این رفتار معمولاً با اختلال كمبود توجه همراه است و اغلب در كودكان مبتلا به «اختلال یادگیری» دیده میشود. كودكان مبتلا به اختلال یادگیری، نظیر آنهایی كه عقب مانده ذهنی هستند، با مشكلات تحصیلی رو به رو هستند اما برخلاف كودكان عقب مانده ذهنی این مشكلات در آنها وابسته به شرایط بوده و شدت كمتری دارد. مشكلات یادگیری در خواندن در صورت برخورداری از هوش بهنجار متداول تر است، اگرچه مشكلات خاصی در ریاضیات نیز دیده میشود.
اگرچه فرض میشود كه بیش فعالی مبنایی زیستی دارد، اما عمدتاً از عوامل روانی ریشه میگیرد. در زمان قرار گرفتن در معرض استرس (تنیدگی)، تحریكات سازمان نیافته یا شدید، این رفتار وخیم تر میشود. برعكس، بیش فعالی در موقعیت های معمولی با تحریكات منظم و با ساخت و با تحریك شنوایی كاهش می یابد. داروهای محرك نظیر ریتالین، معمولاً برای كاستن از بیش فعالی به كار گرفته میشود و همراه با راهبردهای رفتاری كه قبلاً اشاره شد بهترین جواب را می دهند (مولیك و همكاران، 1991).
برخی از رفتارهای دیگر كودكان بیش فعال، با یا بدون عقب ماندگی ذهنی، با چندین جنبة دیگر مزاج ها ارتباط دارند (علیزاده و زاهدی پور، 1384). این رفتارها مانند بیشفعالی، تحت تأثیر عوامل روان شناختی اند. نوجوانان عقب مانده یا حتی بهنجار هم ظاهراً قادر به تمركز نیستند و تكالیف مورد علاقه خود را نمی توانند به طور مستمر ادامه دهند. بنابراین، نوجوانان عقب ماندة ذهنی، مثلا كسانی كه در كلاس سوم درس میخوانند اما علاقه كمتر به موضوعات خواندنی كلاس سوم نشان می دهند احتمال انگیزه بیشتری برای خواندن مطالب مناسب با سن خود نشان خواهند داد. چنین مواد آموزشی در بازار وجود دارد. بیش فعالی معمولاً با افزایش سن كاهش می یابد، به ویژه در كودكانی كه شدت اختلالشان كمتر است (كولر و همكاران، 1983) اما مشكلات مرتبط با بی توجهی و تكانشوری ممكن است دوام داشته باشد. (مولیك و همكاران، 1991).
ساختار
در نیاز به ساختار در عقب ماندگی كمی مبالغه شده است. ما به طور خودكار با تحمیل انتظارات و معنی كه از رویارویی اولیه با پدیده ها استخراج می كنیم به تجربیات خود ساخت میدهیم. با اینحال، رفتارهای شناختی در عقب ماندگی ذهنی تا حد زیادی به ظرفیت انتقال آموخته های قبلی به موقعیت های مشابه محدود میشود. تأثیر افت در این توانایی به شكل تعمیم آن به موقعیت های دیگر میتواند برای خود فرد در مقابله با موقعیت های جدید، مشكلات و تنیدگیهایی را به همراه داشته باشد. این آسیب پذیری شناختی به گرایش هر چه بیشتر به راهنمایی و كمك منجر می شود، كه كلی ترین پیامد آن به وجود آوردن وابستگی بیشتر در این قبیل افراد است، این وابستگی زمانی كه آنها در موقعیت های ناآشنا قرار می گیرند خطرناك میشود.
دو پیامد مهم در ارتباط با نیاز فزایندة به ساختار وجود دارد. نخست، ضرورت آشكار كردن آن انتظاراتی را به وجود می آورد، نمی توان فرض كرد كه شخص مبتلا به عقبماندگی ذهنی دركی مشابه با درك ما از یك موقعیت دارد. دوم، كاستن از اضطراب كه احتمالاً در رویارویی با موقعیت های ناآشنا به دلیل ناشناخته بودن ایجاد میشود اهمیت ویژه ای دارد. والدین در صورتی كه همراه كودك شان در اولین روز مدرسه به مدرسه می روند این اصل را به كار می گیرند و در نتیجه كودك به آسانی با محیط جدید رو به رو میشود. در بزرگسالی این اصل در صورتی به كار گرفته میشود كه می خواهیم شغلی را انتخاب كنیم. زمانی كه شغل موردنظر برای ما توصیف میشود نیاز ساختار ارضاء میشود. (هاستینگ و براون، 2004)
عزت نفس
چون عزت نفس با سه جزء صمیمیت، موفقیت و استقلال ارتباط تنگاتنگ دارد تأثیر آن بر عقب ماندگی ذهنی به طور جداگانه بررسی میشود.
صمیمیت
نگرش های جامعه نسبت به مبتلایان به ناتوانی: شاید مهمترین جزء از سه جزء عزت نفس، تمایل ما به ایجاد صمیمیت به شكلی شدید و نافذ و به صورت پذیرفته شدن، دوست داشته شدن و عشق ورزیدن بیان شود. اولین مانع در ارضاء نیاز به صمیمیت در افراد مبتلا به ناتوانی نگرش فرهنگ ما به آنها به عنوان افرادی نابهنجار و غیرعادی (ریس b ، 1994). دید ما نسبت به آنها منفی است. نابهنجاری های ذهنی یا جسمی میتواند ترس، تمسخر، و تنفر ایجاد كند. تمسخر كردن و مسخره كردن ها و استهزاء دیگران توسط خود ما را به یاد بیاورید. اغلب احساسات مثبت ما میتواند به صورت ترحم و دلسوزی نشان داده شود. خصوصیات ذهنی و جسمی ناخواستة آنها نگرش های اجتناب و طرد را در ما ایجاد می كنند، اگرچه در طول دو دهة اخیر این نگرش تغییر یافته و افراد عقب مانده پذیرش بیشتری یافته اند (ریس a 1994). همچنین آگاهی فزاینده ای از ناتوانی در ذهن مردم ایجاد شده است، و وضع قانون مبتلایان به ناتوانی 1980 در آمریكا از آن جمله است. در رسانه ها نیز نمودهای مثبتی از عقب مانده ها و افراد ناتوان ارایه میشود.
نگرش های والدین و همشیره ها: خصوصیات ناخواستة افراد عقب مانده ذهنی نه فقط بین آنها و جامعه فاصله می اندازند، بلكه همچنین میتوانند بر پیوند آنها با والدین و همشیرهای خود تأثیر بگذارند. ما بر این باوریم كه برخی از مشكلات مرتبط با عقب ماندگی منبع بالقوه استرس برای والدین هستند، اكنون ما به طور اختصاصی پیامدهای روانی مربوط به والدین یا همشیرههای كودك عقب مانده را بررسی می كنیم.
از نظر والدین، كودكانشان به عنوان انبساط روانی خودشان تلقی میشوند. همچنین همشیرهها برادران و خواهران خود را به این دید می نگرند، اگرچه تا حدی خفیف تر (ترنبول، ترنبول، اروین و سوداك، 2005). عزت نفس ما، شما و من، تحت تأثیر ادراك اعضای خانواده ماست كه از ما دارد. كودكانی كه والدینشان به آنها بهاء می دهند از نظر فرهنگی خصوصیات با ارزشی را به آنها می بخشند كه این امر به نوبه خود عزت نفس والدین را افزایش می دهند.
برعكس، اگر یك كودك یا همشیره او ویژگی های ناخواسته ای دارد، والدین و همشیرها نمی توانند از این برداشت، حداقل در ابتدا، كه عضو ناتوان خانوادة آنها بازتابی از خودشان است اجتناب كنند. آنها احساس شرمندگی و خصومت می كنند، و در نتیجه در اثر این احساس ها، احساس گناه كرده و حس خود ارزشمندی آنها كاهش می یابد (روس، 1963). در مطالعه مربوط به سازگاری والدین با بچه های خود كه دارای ناتوانی های جدی هستند والدین با احساس تهدید نسبت به عزت نفس خود رو به رو می شوند، تهدیدهایی كه با وظایف والدین آنها تداخل میكنند (مینتزر، آلس، ترونیك، و برازلتون، 1985). خودٍ تولد این قبیل كودكان به مثابه شوكی جدی است كه به خود ارزشمندی آنها ضربة جدی وارد میكند. دورة پس از تولد با كاهش عزت نفس و عدم تعادل مداوم همراه میشود. چه از لحاظ نقش والدین از كودك ناتوان به عنوان یك شخص جدا و منفك از خودشان نگهداری میكنند.
صرفنظر از بحران های گاه به گاه در اثر وقوع یك حادثه كه پدر و مادر برای رویارویی با آن آمادگی ندارند، خود ناتوانی میتواند دلبستگی والدینی و صمیمیت آنها را مورد تهدید قرار دهد زیرا توجه آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. كودك ممكن است نسبت به ابراز علاقة والدین حساسیت كمتری نشان دهد، كمتر لبخند بزند، و مشكلاتی از لحاظ تغذیه داشته باشد، یا ممكن است تماس چشمی كمتری نشان دهد. همة این موارد میتوانند از ایجاد پیوند بین والد و فرزند محدودیت ایجاد كند. والدین كودك را موجودی جدا از خود قلمداد می كنند، به عنوان موجودی هم با جنبه های مثبت و هم مشكل از (ترنبول و همكاران، 2005). یك چنین نوزادی نه فقط از لحاظ روانی خود را جدای از دیگران تلقی میكنند لیكن مراقبان نیز میتوانند نیازها آنها را تشخیص دهند و هر طور كه شده به آنها واكنش نشان می دهند. با انجام چنین كاری، حس ارزشمندی مجدداً احیا میشود.
جهت دریافت فایل مقاله بررسی تبیین نظری مدل نیازمندار شخصیت و عقبماندگی ذهنی ماهیت و ابعادلطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 4,000 تومان
برچسب ها : تحقیق بررسی تبیین نظری مدل نیازمندار شخصیت و عقبماندگی ذهنی ماهیت و ابعاد , پروژه بررسی تبیین نظری مدل نیازمندار شخصیت و عقبماندگی ذهنی ماهیت و ابعاد , مقاله بررسی تبیین نظری مدل نیازمندار شخصیت و عقبماندگی ذهنی ماهیت و ابعاد , دانلود تحقیق بررسی تبیین نظری مدل نیازمندار شخصیت و عقبماندگی ذهنی ماهیت و ابعاد , بررسی تبیین نظری مدل نیازمندار شخصیت و