مقاله بررسی براك در پرتو كوبیسم در 33 صفحه ورد قابل ویرایش
قیمت فایل فقط 3,500 تومان
مقاله بررسی براك در پرتو كوبیسم در 33 صفحه ورد قابل ویرایش
1- تعریف كوبیسم
تجربیات طیبایی شناختی پیشگامان نقاشی سده بیستم بر شالوده دستاوردهای كاوشگران بزرگ اواخر سده نوزدهم استوار شدهاند. فووها و اكسپرسیونیستها عمدتا راهی را دنبال كردند كه توسط سرا، گوگن،و وان گوگ هموار شده بود؛ یعنی راهی كه به رنگ ناب میانجامید. اینان از آموزشهای سزان چشم نپوشیدند؛وقتی فقط آن بخش از زیبایی شناسی او را تحول بخشیدند كه به بازنمایی ادراك شخصی به وسیله معادلهای رنگی مربوط میشد. اینان، به انگارهای سزان درباره فضا و «فرم» علاقهای نشان ندادند. كوبیسم از همین انگارها آغازید. كوبیسم نیز كوششی بود برای انطباق عناصر زیبا نمایی تصویر با نظم مستقل شكلهای رنگین؛ یعنی همان وظیفهای كه برای نظریه پردازان هنر دهه نخست قرن بسیار مبرم مینمود. پیكاسو و براك ـ ابتدا جداگانه و سپس همراه با ـ در این زمنیه به راه حلهایی تازه رسیدند كه تحت عنوان «كوبیسم»نامیده شد. این دو هنرمند، مسئله نمایش سه بعدی فرم (یعنی فضا) با تدبیر و شگردهایی متفاوت با میثاقهای سنت نقاشی اروپایی حل كردند. اما علاوه براین، به نتیجهای كاملا جدید نیز دست یافتند، و آن تبلور بعد چهارم (یعنی زمان) در تصویر بود.
«كوبیست مستقلا به نتایج خود رسدند. كوبیستها در موضوعات خویش، به پیكار اندیشه جدید نیز كه از سده نوزدهم آغاز شده وابداعات فناوری قرن حاضر به آن میدان داده بود، پی برده بودند. همچنین پدیدههای (بینابینی) علاقه ایشان را به خود جلب كرده بودـ […] كوبیستها نظامی آفریدند كه میتوانستند به یاری آن، به هم بافتگی پدیدهها را از راه تصویر نشان دهند و به این ترتیب، امكان نشان دادن روندها به جای حالتهای ثابت هستی را پدید آورند. كوبیسم هنری است كه به طور كلی با تاثیر متقابل ساختار و حركت، تاثیر متقابل اجسام و فضای اطرافشان، تاثیر متقابل علائم صریح روی تابلو نقاشی و واقعیت دگرگون شوندهای كه نشان دهنده آن هستند. منظور كوبیستها از ساختار، فضا، علائم، وروند با منظور فیزیكدانهای هستهای از آنها، كاملا تفاوت دارد. اما تفاوت میان دید كوبیستها و دید یك نقاش بر جسته هلندی سده هفدهم مانند ورمیر نسبت به واقعیت، با تفاوت میان دید فیزیك نوین و دید نیوتنی، شباهتی زیاد دارد: شباهتی بارز و نه فقط جزئی».
اگرمقایسهای از لحاظ چگونگی تحول كوبیسم در كار پیشگامان این مكتب به عمل آید، میتوان چنین گرفت كه راه حلهای براك و گریس فرد گرایانه و عمدتا زیبایی شناختی است؛ حال آنكه پیكاسو و لژه تجربههای كوبیستی را وسیلهای برای بیان محتوای انسانی ـ اجتماعی قرار میدهند. لیكن دیدگاههای پیكاسو و لژه نیز با هم تفاوت دارند. پیكاسو به درام زندگی امروز میپردازد، لژه نقاش آینده است؛ در این معنی كه مخاطبانش راـ اگر شهامت پذیرش اینده را دارا باشند ـ از آیندهشان مطمئن میكند. از اینرو، ژرژ براك (1882-1963) بر خلاف خشونت پیكاسو در عرصه شكل وبیان به شیوهای تغزلی و حتی میتوان گفت فرانسویتر كار میكرد. تاثیر موزون پرده (لوحه رنگی91) بازتابی از ستایشی است كه وی از استادان بزرگ نقاشی تزیینی فرانسه به عمل میآوردند؛ یك چنین پردهای، با آنكه تمام ذراتش به روزگار هنرمند تعلق دارند، اگر دریك نگارخانه متعلق به سده هجدهم نصب شود مایه شگفتی نخواهد شد. بیشترین تاثیر كار براك به تسلطش بر طرح دو بعدی بستگی دارد، چون اومعتقد بود كه تابلوی نقاشی یك سطح صاف است و باید همچنان یك سطح صاف بماند واز خط و رنگ و متن باید برای جان دادن به آن استفاده شود. او از مجموعه رنگهای بسیار اندك ولی دارای پیوندهای ظریف با یكدیگر استفاده میكرد، به رنگهای خاكستری و سفید ارجحیت میداد و غالبا به طرز نامنتظرهای به بافتهای تعدیل یافته روی میآرود. براك میگفت: «هدف نقاشی… نه بازسازی یك واقعیت ضمنی، بلكه ساختن یك واقعیت تصویری است… آنچه را میخواهیم بیافرینیم نباید تقلید كنیم. از صورت ظاهر اشیا نباید تقلید كرد، چون صورت ظاهر اشیاء نتیجه خود آنهاست»
2-روش و سبك كار كوبیسم
نام كوبیسم كه برای نخستین بار توسط منتقد هنری لوئیس واكسل در سال 1908 و در بازدید وی از نمایشگاه آثار براك ابداع شد، همچون بساری از اصطلاحاتی از این نوع، جنبهای تمسخر داشت.( Cubesm از واژه cube به معنی مكعب است).
هنرمندان كوبیست به طور كامل از ایده هنر به مثابه تقلید از طبیعت كه از دوره رنسانس به بعد در اروپا رایج بود، جداشدند. پیكاسو و برای اشارات قرار دادی پرسپكتیو و كوتاه نمایی، و نقاشی از مدل را كنار نهادند و تصمیم گرفتند تا حجم پیكره را درسطحی دو بعدی و بدون هیچگونه ایجاد توهم بصری برای خلق تصویری سه بعدی، به نمایش بگذارند. تا آن هنگام هر هنرمندی كه قصد داشت تصویری از اشیاء واقعی نمایش دهد، هدفش این بودكه اشیا را آن گونه كه در خارج موجود بودند به تصویر بكشند ونه آن گونه كه بخشی از آن در لحظه و مكان خاصی حضور مییابد. بدین منظور باید به طور همزمان چندین وجه از شی نمایش داده شود. از این رو فرم اشیاء مجددا در یك تركیب بندی فرمی جدید، سامان یافت. بدین مفهوم، ادعا میشد كه كوبیسم واقع گرایانه است. اما واقع گرایی آن بیشتر ذهنی بود تا بصری با امپیرسیونیستی. لذا كوبیسم بیشتر رویكردی آگاهانه است تا بصیرتی نا خوآگاهانه.
مهمترین عواملی كه بر ظهور كوبیسم تاثیر بسزایی داشتند، عبارت بودند از تندیسهای افریقایی و آثار متاخر «سزان» و نیز تابلوی سخت شكن پابلو پیكاسو به نام «دوشیزگان آوینیون» كه مملو از فرمهای زاویهدار و مجزا بود. معمولا كوبیسم براك و پیكاسو را به دو مرحله مجزا میكنند: مرحله تحلیلی و مرحله تركیبی. مرحله اول كه تا سال 1912 به طول انجامید، فرمها عمدتا به ساختارهای هندسی تجزیه میشوند و رنگها به شدت خفه و كاهش مییافت ـ غالبا به صورت تك رنگ ـ كه دیگرگسستگی نبود، در مرحله دوم، عناصر رنگ قویتر و پراهمیتتر میشود و شكلها بیشتر جنبه تزئینی میگیرند. و عناصر جدیدی همچون حروف لاتین وكاغذ روزنامه به نقاشی وارد میشود. (كلاژ) در این مرحله گریس اهمنیتی همچون براك و پیكاسو دارد. وی رویكردی نظامند و منطقی را جایگزین روشهای غریزی آنها كرد. به كارگیری شیوه كلاژ موجب شد تا تاكید بیشتری بر مسطح بودن سطح تصویر شود. وقوع جنگ جهانی اول به همكاری براك و پیكاسو خاتمه داد، اما آثار آنان اعقاب زیادی یافت. كوبیسم علاوه بر این كه یكی از منشاءها و منابع هنر انتزاعی بدل شد، خود این قابلیت راداشت كه بی نهایت تطبیق یابد و موجب ظهور جنبشهای بیشمار و متنوعی همچون فوتوریسم، اورفیسم، پیوریسم و ورتیسیم شود. از آنجا كه در این سبك تاكید بیشتر بر نمایش ایده است تا نمایش واقعیت خود به یكی از بنیانهای گرایشات زیباشناسی سده بیستم بدل شد.
بسیاری از نقاشان برجسته كوبیست همچنین به «عنوان هنرمندانی برجسته در زمنیه طراحی گرافیك، تصویرگری كتاب شهره هستند. علاوه بر نقاشان، برخی مجسمهسازان نیز تحت تاثیر این جنبش آثار برجستهای خلق كردند كه از آن میان میتوان به اركیپنكو، لیچیتز، زادكین ونیز خود پیكاسو اشاره كرد.
در مجموع میتوان گفت كه كوبیسم مایل نبود یك روش متكی به نقطه دید یا تجربی باشد، بلكه مایل بود كه فلسفه زیبایی شناسی ذهنی شود، نظم بخشی عینی دنیا كه براساس ذات آن به جای ظاهر آن نمایش داده میشد. اصرار و پافشاری رئالیسم درآغاز سده بیستم بر نایش واقعیت به گونهای كه از طریق بینایی درك میشود، نقش مشابه به اشتیاقی داشت كه طی دوره رومانتیك برای اعتبار بخشیدن به اشیا با پیوندهای روانشناسانه و ادبی جدید تجسمی نیز خلق شد كه انگیزشهای فردی را بدون هیچ نوع محدودیتی تحت حمایت قرار میداد.
از زمان مازاتچو به بعد، فرض بر این بود كه نقاشی باید با یك پرسپكتیو تك نقطه با دو نقطه، «منظره» ثابت و كاملی پدید آورد، كه در آن تمام اشیای موجود در یك سطح همزمان باهر چیز دیگر دیده شوند. ولی این توقع نه با واقعیت بصری(دیدن اشیا شبیه سازی شده) جور درمیآید نهحتی با طرز دیدن این اشیاء توسط ما، چون منظرهای كه ما در تابلو میبینیم نتیجه بارها حركت چشم در جریان جذب آن است. در اصل این، شالوده نوآوری سزان در عرصه زاویه دید جابه جا شونده است. ولی كوبیستها برای استفاده از زاویههای دید چندگانه، از این استدلال صرفا بصری بصری نیز فراتر رفتند. آنها آرزو داشتند كه واقعیت عینی و جامع شكلها در فضا را نمایش دهند، و چون اشیاء فقط آن سان ظاهر نمیشوند كه در یك زمان از یك زاویه دید به نظر میآیند، استفاده از زاویههای چندگانه دید و نمایش همزمان سطوح ناپیوسته ضرورت پیدا كرد. البته پیوستگی پیشین تركیب بندی را كه زاویه دید واحد دوره رسانس تحمیل كرده بود،از پایه لرزه در میآورد. نقاش كوبیست معتقد بود كه «برای كشف یك تناسب حقیقی، فدا كردن یك هزار شكل ظاهر سطحی ضرورت دارد.»
از زمانی كه مفهوم واقعیت بدین ترتیب از مفهوم شكل ظاهر تفكیك شد، تشابه شكل واقعی به منظره عادی دیگر اهمیتی نداشت. از زمان رنسانس به بعد، این فرض كه آنچه ما در طبیعت میبینیم باید با شكلهایی كه هنرمند نقاشی میكند. تطابق پیدا كند كنار گذاشته شد، و دورانی كه با كارهای جوتو ومازاتچوآغاز شده بود در سده بیستم به پایان رسید.
تدابیر و شگردهایی كه پیكاسو و براك به كار می بردند، برای دستیابی به بغرنجترین دید و تفسیر واقعیت بود، گو اینكه در آزمایشگریهای خود گاه تا مرز هنر انتزاعی پیش می رفتند. به هر حال، تجربیات ایشان به همین نقطه ختم نشد. در سال 1911، براك حروف و اعداد دستنوشته را بر تابلوهایش افزود. ممكن است این شگرد را از كتابهای خطی گوتیك ملهم شده باشد؛ ولی الهامبخشی علایم و نوشته های روی شیشه و در كافه ها را نیز نباید فراموش كرد. از لحاظ صوری، كاربست علایمی چنین - كه به دنیایی دیگر متعلق بود- فضایی غیرواقعی می آفرید؛ زیرا حروف دستنوشته به منزلة لایة شفافی می بودند كه روی واقعیت شاعرانة تابلو را می پوشانیدند. اما از لحاظ محتوی، این علایم جلوه ای فریبنده و شگفت انگیز داشتند؛ زیرا وقتی در یك زمینة غیرواقعی ارائه می شدند، همچون چیزهایی مجزا و واقعی و آشنا، حالتی تكان دهنده ایجاد می كردند.
گام بعدی، افزودن «عناصر واقعی» بر تابلو بود. این «عناصر» عبارت بودند از عنوانهای درشت روزنامه ها و یا تقلید و بافت چوب و مرمر و غیره. این جزییات واقعی، شبیه مسطوره هایی بودند كه خود اشیا را یادآوری می كردند، و تصویر را «خوانا» تر می نمودند. و در نتیجه، تماشاگر می توانست شی مورد نظر را در ساختار موزون تصویر تشخیص دهد. بدینسان، در روند تداعیها، واقعیت سه بعدی شی در ذهن تماشاگر زنده می شد. این نوعی بازآفرینی و بازسازی در ذهن بود كه هنر سه بعدنمایی قادر به برابری با آن نبود. در مرحلة بعد، خود اشیا مستقیماً به تابلو وارد شدند. در 1912، كوبیست ها به عوض تقلید بافت مواد، كاغذ و پارچه و مشمع و حلبی و غیره را روی بوم چسبانیدند. بدین ترتیب، نقش چسباندنی یا كلاژ پدید آمد. به مدد این اسلوب، ساختار گسترة تابلو از ارزشهای لمس كردنی جدید برخوردار شد. اما علاوه بر این، ارائه مراكز جداگانه حاوی اشیا واقعی، «خبط بصری» را به نهایت خود رسانید و در نتیجه، مبادله ای پویا را میان مادیت ملموس و كل «واقعیت» غیرملموس میسر كرد. اكنون دیگر، هنر به توصیف یا تفسیر اشیا نمی پرداخت؛ بلكه خود اشیا، چیزی جدید را می ساختند. در اینحال، كار پیكاسو و براك از محدودة كوبیسم تحلیلی فراتر رفته بود. زیرا كوبیسم تحلیلی بر آن بود كه «شی طبیعی را به شی هنری» بدل كند. تأكید بر شی بود. بی سبب نیست كه مرحلة نخست كوبیسم، عمدتاً، مفاهیم سبكی خود را با «طبیعت بیجان» [شیء] پربار كرد. كوبیسم تحلیلی، هم به بازنمایی می پرداخت و هم به انتزاع؛ ولی روش تحلیلی آن پیوسته به كاهش اهمیت عنصر توصیفی گرایید. سرانجام نیز، تصویر به نوعی ساختمان بلورین انتزاعی بدل شد.
جهت دریافت فایل مقاله بررسی براك در پرتو كوبیسم لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 3,500 تومان
برچسب ها : تحقیق بررسی براك در پرتو كوبیسم , پروژه بررسی براك در پرتو كوبیسم , مقاله بررسی براك در پرتو كوبیسم , دانلود تحقیق بررسی براك در پرتو كوبیسم , بررسی براك در پرتو كوبیسم , براك , پرتو كوبیسم